سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

آموزش خصوصی و نیمه خصوصی،  آنلاین و حضوری.

روش تحقیق، نگارش رساله، پایان نامه، مقاله، پروپوزال، کتاب.

در رشته های: ادبیات فارسی، تاریخ،علوم قرآنی، الهیات، فقه، معارف

آموزش نویسندگی: داستان، خاطره، دلنوشته، وبلاگ.

آموزش خوشنویسی با خودکار و مداد

استخراج مقاله از رساله و پایان نامه

کلاس های حضوری در محدوده تهران و  کرج

شماره های تماس و واتساپ

09127210293

09150619448

جاهد

ایمیل:maryamjahed@ymail.com



  • کلمات کلیدی : رساله، پایان نامه، مقاله، کتاب، خوشنویسی، مشاوره، راهنمایی، ادبیات فارسی، تاریخ، معارف، علوم قرآنی، الهیات
  • نوشته شده در  یادداشت ثابت - شنبه 102/2/3ساعت  4:37 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    مارال هیچ تصوری از عزاداری محرم ندارد. سال گذشته  موقعیت خانه مان طوری بود که صدایی از خیابان نمی آمد ما هم که در این ایام از خانه بیرون نمی رویم. به خاطر وضعیت روحی اش در این ایام تلویزیون هم روشن نمی کنیم که اوضاع افسردگی اش که با بدبختی درمان شد دوباره برنگردد. در نتیجه او چیزی به نام دسته و هیئت و عزاداری و عاشورا و تاسوعا نه شنیده بود و نه دیده بود. امسال اول با دیدن ایستگاه های صلواتی تعجبش را نشان داد و هر چه درباره این مراسم و محرم توضیح دادم نفهمید تا این که اولین دسته عزاداری با سر و صدای فراوان به جلوی خانه مان رسید که یکباره ذوق شده دوید و در حالی که آماده بیرون رفتن می شد تند و تند گفت: جشنه، جشنه،به  خدا جشنه همه جمع شدن، بدو بریم بیرون!!!رفتیم و دو ساعت دنبال دسته اینور و آنور کشانده شدیم و نیمه شب برگشتیم خانه. نصف گیسهایم سفید شد تا بهش حالی کنم این جشن نیست و عزاست، حالی نشد، چون نتوانستم دلیل حرکات موزون حین سینه زدن و زنجیر زدن و آهنگ خواندن را برایش توجیه کنم(خودم هم نمی دانمیعنی چی؟) و حالا هم از من طبل و زنجیر می خواهد که برود قاطی دسته. هنوز هم با تمام توضیحاتی که دادم، هیچ تصوری از عاشورا و کربلا ندارد و فقط به دنبال سرگرمی و شادی و قاطی شدن توی مراسمی است که گمان می کند جشن است.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 101/5/15ساعت  3:12 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     کم کم دارد باورم می شود که آدم عجیب و غریب و پیچیده ای هستم. همه می گفتند ولی باورم نمی شد. اما تازگیها وقتی به کارهایم فکر می کنم می بینم که هیچ کارم آدم وار نیست. آدمی که یکدفعه تصمیم می گیرد خانه اش را عوض کند و این تصمیم را در عرض چند ساعت عملی می کند جزو کدام یک از رده های بشری است؟ ساعت شش عصر خانه ای را که قیمتش دوبرابر خانه خودم بوده پسند کرده ام و بعد یکراست رفته ام بنگاه و خانه خودم را گذاشته ام برای فروش. ساعت هشت همان شب مشتری آمده و ساعت 10 قولنامه را نوشته و بیعانه هم گرفته ام. روز بعد هم قولنامه خانه تازه را امضا کرده و بیعانه داده ام و تمام. حالا نشسته ام حساب کتاب می کنم که نصف دیگر پول را از کجاها می شود تهیه کرد. وام قرار نیست بگیرم اما خوب که حساب اموال منقول را می کنم می بینم چیزی کم ندارم بلکه چیزی هم اضافه می آید که بتوانم خرج اسباب جدید برای آن خانه بکنم.

    فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

    دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

    آدم اگر با عقل و برنامه ریزی پیش برود فیض روح القدس را هم مدد می کند. 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 101/1/24ساعت  10:41 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    الاغ گفت: رنگ علف قرمز است!

    گرگ گفت:نه رنگ علف سبز است.

    با هم رفتند پیش سلطان جنگل، یعنی شیر و ماجرای اختلاف را گفتند...

    شیر گفت: گرگ را زندانی کنید!

    گرگ گفت: چرا مگر رنگ علف  سبزنیست؟

    شیر گفت: سبز است ولی دلیل زندانی کردن تو بحث کردنت با الاغ است!!!

    مسلما در این حکایت کوتاه، منظور از الاغ آن حیوان زحمتکش مهربان خوشگل نیست بلکه منظور آدمهای احمقی هستند که بحث کردن با آنان همچون یاسین به گوش خر (یعنی همان احمق ها نه آن حیوان طفلکی)خواندن است. خلاصه این که بسیاری ازما هم اگر دواعی مان را نزد سلطان جنگل ببریم حکممان همان حکمی است که برای گرگ صادر شد به شرطی که خودمان الاغ نباشیم!!!راستی از کجا می شود می فهمید ما الاغیم یا گرگ بعید می دانم کسی خودش اعتراف به الاغ بودن بکند. در دنیای انسان ها به قاضی هم اعتمادی نیست که گرگ و الاغ را بتواند از هم تشخیص دهد تازه اگر خودش ....

    نتیجه این که بحث های دنیای آدمها هیچ وقت به نتیجه نمی رسد چون که ما انسانها بیش از آن که لازم باشد نادانیم . خیلی از ماها هنوز حتی نمی دانیم که آن الاغ طفلکی احمق نیست بلکه از روی مهربانی است که بار می برد و هیچ نمی گوید . از روی مهربانی است اگر با یک نوازش خر می شود و ساعتها بار می کشد و فقط با چشمهای خوشگل مظلومش به ما نگاه می کند و رویش نمی شود بگوید خسته شدم.... خدا کند زیادی چرت و پرت نگفته باشم!!!



  • کلمات کلیدی : سبز، خر، علف، الاغ، قرمز
  • نوشته شده در  شنبه 98/3/4ساعت  6:44 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    با کلی تمرکز نشسته ام دارم مقاله می نویسم. این دخترک شیرازی هم مثل همیشه روی تختش لم داده و دارد روی پروژه های خودش کار می کند. یکدفعه چشمم می افتد به لیوان خالی  و یادم می آید که کتری را خیلی وقت است گذاشته ام روی گاز. عین فنر از جا می پرم و بلند بلند تکرار می کنم: کتری...کتری...کتری!!! همین که صدای من در می آید این دخترک هم از جا می پرد و داد می زند: من...من...من!!! که یعنی من هم خیلی وقت است کتری گذاشته ام! با دو تا دستگیره به طرف آشپزخانه می دویم. یک قطره آب در کتری ها نیست! حوصله خندیدن هم نداریم، خیلی خرابکاری کرده ایم!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 96/10/22ساعت  9:33 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     

    تولد گرفتن توی خوابگاه هم برای خودش تنوعی است. میان اینهمه کار دلمان خواست کیک تولد بپزیم. دو نفر که بیشتر نبودیم. کیکمان را هم به قدر همین دو نفر پختیم. نه شمع داشتیم نه کادوی تولد. فقط دو تا دل شاد و لبهای خندان همین و بس.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 95/11/7ساعت  1:20 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    باز با خودم دعوا کرده ام. به نظر شما آدم عکس های پرسنلی اش را کجا می گذارد؟ دو روز است دارم از خودم می پرسم عکس هایت را کجا گذاشته ای که پیدایش نمی کنم؟جوابی ندارد بدهد. می پرسم آدم عاقل عکس هایش را کجا قایم می کند که هر وقت خواست بتواند به سراغش برود؟ نمی داند. می پرسم آدم بی عقل عکس هایش را کجا قایم می کند؟! باز هم نمی داند. دلم نمی خواهد بپرسم ببعی ها و گوساله ها عکس هایشان را کجا قایم می کنند؛ چون می دانم که نمی داند! حالا مجبور شده ام دوباره بروم عکس بگیرم تا باز یک جایی بگذارم و یادم برود.می دانم  همه عکس هایی که در دفعات مختلف گرفته و قایم کرده ام ، الآن یک گوشه ای نشسته اند و به ریش نداشت? من می خندند. آدم هم اینقدر گیج می شود؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 95/2/26ساعت  4:34 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    خوب یا بد؛ من از آن دسته آدمهایی هستم که تا تاثیر علم علما را در رفتار و گفتارشان نبینم، نمی توانم باور کنم که دانشی که از آن دم می زنند واقعیت دارد. من اگر سراغ دکتر تغذیه بروم و ببینم که دور شکم خودش بیش از دو متراست، ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 94/12/27ساعت  3:58 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    خوب است اگر آدم خلاف هم می کند، آنرا درست انجام دهد که خلاف در خلاف نشود. این نویسندگان محترمی که در مؤسسات، کار نگارش پایان نامه و مقاله را بر عهده دارند، انگار نمی دانند کارشان نگارش است نه کپی!حالا من به این دانشجوی بی عقلی   ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 94/12/27ساعت  3:55 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>