مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)
مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)

بنونی و رزا


خلاصه بنونی و رزا

بنونی مردی تنها است که وظیفه رساندن نامه های دو طرف کوهستان را هم بر عهده گرفته و از این بابت سه ماه یکبار حقوقی دریافت می کند به همین دلیل نزد اهالی دارای احترام خاصی است . روزی تصادفا هنگامیکه قصد بردن نامه ها را دارد در میان جنگل با رزا دختر کشیش مواجه می شود و رزا با کمال میل پیشنهاد همراهی او را می دهد . در میان راه به خاطر بارندگی مجبور می شوند داخل غاری توقف کنند . پس از خروج از غار مردی که گیلبرت نام دارد آنها را می بیند و به تمام اهالی این خبر را می رساند که بنونی و رزا را داخل غاری در جنگل دیده است . بنونی از این بابت احساس غرور می کند و به خود اجازه می دهد از رزا خواستگاری کند اما کشیش به خاطر حرفهایی که بنونی به دروغ راجع به ارتباطش با رزا گفته او را مواخذه می کند . مک که ارباب منطقه و پدر تعمیدی رزاست ، به خاطر به دست آوردن پول ناچیز بنونی وعده رزا را به او می دهد و به او پیشنهاد شراکت می کند . با این کار وضع بنونی رو به راه شده دوباره مورد احترام اهالی قرار گرفته و توجه رزا را به خود جلب می کند و رزا ظاهرا به ازدواج با او رضایت می دهد . از طرفی او از کودکی با پسر خزانه دار کلیسا اشناست و هنگامیکه او پس از اتمام تحصیلات خود در رشته حقوق باز می گردد ، با او ازدواج می کند . وکیل که آرنتسن نام دارد مرد بی مسئولیتی است و زندگی رزا خوب پیش نمی رود تا اینکه ارنتسن خانه و زندگی را ترک می کند و به شهری دیگر می رود . در این مدت بنونی با خرید تپه هایی که در آن رشته های نقره وجود دارد و فروش آنها به چند برابر قیمت ثروت زیادی به دست اورده و در فروشگاه مک هم شریک شده و در واقع به نوعی ارباب است .  

در آغاز کتاب رزا، مرد جوانی به این منطقه آمده نزد بنونی مشغول کار می شود . دختر مک نیز که به تازگی بیوه شده نزد پدرش آمده است . بنونی که به دنبال زنی برای اداره خانه اش می گردد ، با دختر مک گرم گرفته و ظاهرا قصد ازدواج دارد . رزا که از همسرش بی خبر مانده به این وضعیت حسادت می کند و ترجیح می دهد خودش در خانه بنونی کار کند . مرد غریبه نیز احساساتی عاشقانه نسبت به رزا دارد ولی رزا که هنوز همسر آرنتسن است توجهی به او نمی کند . مک با خبر دروغی مرگ آرنتسن، رزا را ترغیب به ازدواج با بنونی می کند . رزا و بنونی صاحب پسری می شوند و مرد غریبه که باز هم از رزا توجهی نمی بیند به شهرخود بر می گردد و پس از گذشت پانزده سال خاطراتش را می نویسد.

نمای کلی طرح رمان های هامسون

طرح کلی رمانهای هامسون نمایانگر پسری است که در تلاشهای خود برای رسیدن به خواسته های بلند پروازانه اش درگیر ماجراهایی عاشقانه می شود که پول در آن نقش مهمی دارد .

این طرح از زندگی نویسنده منشا گرفته است. در تمام رمان هایش می توان تکه هایی بزرگ از شخصیت و مسیر زندگی و مشقات او را دید. یکی از نکات اساسی که همیشه در رمانهای او هست و درونمایه را تحت الشعاع قرار می دهد ، اهمیت پول در سرنوشت انسانهاست. هامسون که خود دچار فقر بوده، به نقش پول در زندگی واقف است و آنرا عاملی برای خوشبختی می داند . این قضیه به طور ملموس در رمان گرسنگی، در دوندگیهای آهه برای رسیدن به موقعیتی عادی و فرار از گرسنگی همیشگی دیده می شود. آهه که بخش بزرگی از خود هامسون است، نویسنده ای ناموفق است که همچون خود هامسون برای فرار از فقر دست به هر کاری می زند و موفق نمی شود . یوهانس شخصیت رمان ویکتوریا نیز شباهتهایی به آهه دارد او هم کتاب می نویسد و از خانه و زندگی اش دور است.

"زیر ستاره پاییزی" و "ولگردی اهسته می خواند" نیز یاداور مرحله ای از زندگی اوست که به کار در مزرعه و شاگردی و معلمی و حرفه های گوناگون پرداخته است . (مقدمه ویکتوریا،ص8)

در هر یک از رمان ها همان شخصیت پیشین به نحوی دیگر بروز می کند و گامی به جلو بر می دارد. شخصیت بنونی ،نسبت به آهه خیلی پیشرفت کرده و از سایر شخصیتهای هامسون موفق تر است گویی او تمام تجربیات گذشتگان را پشت سر دارد و البته شانس هم با او یار است که هم به پول می رسد و هم به معشوق . رمانها سیری تکاملی دارند و مسیر زندگی نویسنده را به خوبی نشان می دهند .

 در ساختار مکانی داستان ها تغییری پیدا نمی شود. مکان های داستان اغلب نزدیک جنگل و شهرهای ساحلی است که نشانگر محیط زندگی نویسنده است در شمال نروژ:"آن خطه در دوران کودکی هامسون دیاری اعجاب انگیز با ماهیگیری های بزرگ و بازارهای برجسته از لحاظ رنگ و رو بود ."( همان، ص7) در کتاب های بنونی و رزا شغل اهالی ماهیگیری است خود بنونی هم به همراه مک به این کار اشتغال دارد.

نشانه های جامعه فئودالی را نیز به سادگی می توان در این داستانها یافت . توصیفی که در بنونی و رزا ، از مک ، ارباب ثروتمند و مقتدر سیری لوند می دهد نمایانگر اربابان نظامی است  که نویسنده شاهد آن بوده است :

"جامعه از بسیاری جهات واپس گرا بود و تقریبا می توانست فئودالی توصیف شود . مالکان ثروتمند و بازرگانان اختیار دیار را در دست داشتند."( همان)

در چنین جامعه ای پول حرف اول را می زند و شخصی مانند بنونی در کتاب رزا چنین وجهه ای دارد : "چون در همه چیز شریک بود و ثروتمند هم بود بی آنکه در بزند داخل دفتر رفت و قطعا هیچکس جز او چنین کاری نمی کرد ."( رزا، 18)

بنونی تنها شخصیتی است از میان رمان های هامسون که توانسته به این موقعیت برسد :

"مسئولان پیشخوان در حضور او فقط جرات می کردند به اختصار به صدای خیلی اهسته با هم حرف بزنند زیرا او خیلی ثروتمند بود از این گذشته اربابشان هم بود ."( رزا، 19)

هامسون که در کودکی از پدر و مادر جدا شده و به کارهای سخت پرداخته روابط صمیمانه ای با خانواده ندارد به همین دلیل نقش خانواده در داستانها کمرنگ است . شخصیت اول داستان معمولا پدر و مادری ندارد و یا از آنها دور است . پدر و مادر ها نقش پررنگی ندارند و در حاشیه قرار می گیرند .

طرح مبتنی بر تصادف

گر چه شخصیت های این رمان ها آدم هایی بلند پرواز و ترقی خواه هستند و برای رسیدن به اهداف خود تلاش می کنند اما تصادف نیز نقش مهمی در زندگیشان دارد . در طرح برخی از این رمان ها تصادف نقش مهمی دارد . پیدا شدن ناگهانی ناگل در شهری ساحلی در رمان "رازها" ، آشنایی یوهانس با کاملیا از طریق نجات وی در "ویکتوریا" ، تصادفاتی است که در روند داستان تاثیر می گذارد. این تصادفات در بنونی و رزا نمود بیشتری دارد . در اینجا گویی بیشتر پیشامدها به طرز عجیبی به نفع بنونی است  .

بنونی همان قهرمان داستانهای پیشین است که می خواست خود را از طبقه اش خارج کند و با دختری از طبقه دیگر ازدواج کند. اما او بر خلاف قهرمانان پیشین خوش شانس است و دست تصادف با او یاری می کند .

قصه این عشق از دیدار تصادفی بنونی و رزا آغاز می شود. همراهی این دو به سادگی صورت می گیرد آنها از کودکی همدیگر را می شناسند . دیدار اتفاقی آنها و همراه شدن برای گذشتن از جنگل مساله مهمی نیست اما بارش باران و رفتن آنها به داخل غار و سپس مواجه شدن با مردی خبرچین به نام گیلبرت است که ماجراهای بعدی را پیش می اورد . گیلبرت لاپون مردی است که همیشه پیدا شدنش درد سری درست می کند . هم اوست که فکر خواستگاری از رزا را غیر مستقیم به سر بنونی می اندازد .

این مرد به خاطر شغلی که دارد مدام در جنگل در حال رفت و آمد است و نقش کلیدی در داستان دارد و همیشه سر بزنگاه پیدایش می شود و خبرچینی می کند:"گیلبرت لاپون تا ساحل رفت که خبر را در ناحیه پخش کند و حتی دورتر از آن تا فروشگاه سیری لوند ."( بنونی، 15) از آن پس مردم در این باره حرف می زنند و موجب غرور کاذب بنونی می شوند .

همچنین زمانی که رزا نامزد بنونی است ،  گیلبرت لاپون او را با آرنتسن در جنگل می بیند و به همه خبر می دهد و شایعاتی راه می افتد . او در این مورد می گوید :"خوب در این صورت از بنونی و رزا دختر کشیش آبی گرم نمی شود ."( بنونی، 116) بیشتر اوقات ، دیدن ناگهانی این مرد موجب تغییری در وضعیت شخصیها می شود.

بنونی معمولا شانس می اورد  و به هر کار دست می زند موفق می شود . تپه هایی حاوی رگه های نقره و سرب به او پیشنهاد می شود که برای خشک کردن ماهی از آنها استفاده می کند این تپه ها را که نگهبان فانوس دریایی به او شناسانده  ،صد ریکسدال خریده و مدتی بعد چهل هزار ریکسدال می فروشد . همه این تصادفات برای این پیش می اید که نویسنده تاثیر پول را در سرنوشت بنونی نشان دهد اما در این میان نمی توان درایت و سیاست بنونی را هم نادیده گرفت .

شخصیت پردازی

شخصیتهای هامسون تکه ای از وجود خود او هستند . در همه داستانهای هامسون جوانی دیده می شود که به دنبال عشق و پول است . آهه با وجود تمام دربه دری ها عاشق است و تمام تلاشش را می کند اما حتی خودش را هم نمی تواند سیر کند و سرانجام تسلیم سرنوشت می شود . یوهانس قهرمان ویکتوریا ارزو دارد شغلی داشته باشد که دیگران را تحت تاثیر قرار دهد او پسر اسیابان است اما در پی جلب توجه دختر قصر نشین است. معشوقه ها همیشه دختران متشخص و از بهترین خانواده ها هستند و پای رقیبی نیز در میان است  .

در کتابهای بنونی و رزا تعدد شخصیت ها بیشتر است با اینحال هنوز همان سه شخصیت محوری برجسته اند . نوع شخصیت پردازی هامسون ساده و بی هیچ تکلفی است او با نشان دادن ظاهر شخصیت ها و کاربرد طنزی ظریف آنها را نمایش می دهد و با اعمال خودشان معرفی شان می کند .

شخصیتهای مهم تاثیر گذار این دو داستان چند نفر بیشترنیستند : بنونی ،رزا،آرنتسن،مک،نگهبان فانوس دریایی،گیلبرت لاپون

رزا فرزند کشیش و دختر خوانده ثروتمند ترین مالک محل است و تحصیلکرده و هنرمند .او تودار و مغرور و زرنگ و بی باک است.

رزا شخصیت منفعلی هم دارد و زنی سنتی است. چندان در امور دخالت نمی کند و به کارهای خانگی بیشتر علاقه دارد . بنونی درباره رزا می گوید :"همسرم به هیچ چیز نمی پردازد . از چیزهای مختلف به شدت می ترسد . در این صورت من هستم که باید در هر مورد تصمیم بگیرم ."(رزا،157)

گرچه شخصیت او متاثر از جامعه ای است که در آن رشد کرده و تنها به پول فکر می کند و به راحتی می تواند از ادمها دل بکند و نامزد دیگری شود اما زنی وفادار است که پس از ازدواج ، به دیگری فکر نمی کند و در برابر اظهار عشق راوی "رزا"می گوید:"من هفت سال از شما بزرگترم و شوهر هم دارم . از آنهایی که خاطر خواه می شوند نیستم و اگر هم بودم ترجیح می دادم بسوزم و آنرا نشان ندهم ."(رزا،125)

این وجه شخصیت رزا در مقابل زنان خیانتکاری قرار دارد که در خانه مک کار می کنند .

 بنونی هم چنانکه راوی وصف می کند مردی خوش هیکل و مقتدر است :"جوان سرحال ،بلند بالا و قوی هیکلی بود که از هیچ مانعی باک نداشت. "( بنونی، 12) بنونی ظاهری جذاب دارد و بسیار دست و دلباز است :"با چکمه ها و دو کت روی هم پوشیده اش قامتی زیبا و بلند داشت ."( بنونی، 218) موقعیت رزا و بنونی شباهتهایی با داگنی کیه لاند و ناگل "رازها" دارد. از جمله اینکه پدر هر دو دختر کشیش است و نامزدشان از آنها دور است .غرور کاذب بنونی و داستانهای دروغینی که درباره رابطه اش با رزا نقل می کند تا نزد دیگران وجهه ای کسب کند نیزاز نوع همان کارهایی است که ناگل "رازها" در آن شهر ساحلی انجام می داد. از منظری دیگر، سالروز تولد داگنی  و تاریخ ازدواج رزا و ارنتسن روز دوازدهم ژوئن است که به نظر می اید در نظر نویسنده روز خاصی است . با این وجود، این دو جفت شخصیت کاملا با هم متفاوتند و شباهت دیگری بین آنها نمی توان یافت ویژه اینکه شخصیت بنونی خیلی برتر از ناگل است .

بنونی از ابتدا به خاطر حقوقی که سه ماه یکبار می گیرد دارای وضع بهتری نسبت به سایرین است و مهمتر از همه اینکه بنونی اهل ریسک است و اعتقاد دارد : "انسان اگر برای اینکه بزرگ باشد به دنیا نیامده باشد همیشه بنونی باقی می ماند ."( بنونی، 31) بر خلاف بنونی آرنتسن شخصیت جالبی ندارد  از ابتدا پیداست ازدواج رزا با او دوامی نخواهد داشت :" آرنتسن سرشار از بدجنسی ، بدقول و تنبل بود . زندگی شهری از این جوان روستایی فردی بینوا ساخته بود ."( بنونی، 97)

آرنتسن شخصیت مقابل بنونی همانند رقبای یوهانس و ناگل ، وجهه خوبی ندارد با این تفاوت که در "رازها "خود ناگل چنین خیالی داشت و خود را بیشتر لایق داگنی می دانست اما رقیب یوهانس ، در عمل نشان می دهد که حسود و خشن است  ، همچنانکه رقیب بنونی هم  از منظر دید راویان، وکیلی بی عرضه و مردی بی احساس و احمق است .

 مردم که برای پول و تحصیلات احترام قائلند، ابتدا به او احترام  می گذارند اما او به زودی بی عرضگی خود را نشان می دهد و از چشم مردم می افتد در حالیکه بنونی مرتب پیشرفت می کند ."آرنتسن جوان دستهایی بسیار سفید داشت و یک مو هم بر کله اش نمانده بود و مردم دریافتند که او تحصیلات عمیقی کرده است . به همین جهت احترامی واقعی نسبت به خود بر می انگیخت ."( بنونی، 95)

مسایل حاشیه ای که درباره سایر شخصیت های کتاب مطرح می شود یکنواختی ماجرا را از بین می برد. بیشتر این مسایل مربوط به خانه مک است . مک به عنوان ثروتمند ترین مرد منطقه ، نمونه هرزگی است که با خدمتکارانش حتی با زنان متاهل هم ارتباط دارد و از این بابت احساس نگرانی نمی کند چون ارباب منطقه است و آزادی عمل دارد. از همه جالبتر مراسم قاشق دزدی است که شبهای کریسمس اتفاق می افتد، که بیشتر به طنز می ماند .

"سر شام نوئل زنهای سیری لوند قاشق یا چنگالی نقره ای را پیش خودشان مخفی می کردند و بعد می بایست به اتاق مک بروند تا آنرا پس بدهند اه مک در یافتن قاشق و چنگالها ماهر بود و امکان داشت که آنشب شش زن به نوبت در اتاقش باشند ."(رزا، 198)

در "رزا" غیر از راوی داستان و دختر مک ،همه شخصیتها ادامه داستان بنونی هستند . بنونی که در داستان بنونی ، نامه رسان فقیری بود ، و در انتها با مک شریک شده بود، در این کتاب، مرد ثروتمندی است اما مک همچنان بر او تسلط دارد.

شخصیتها در کتاب "رزا" از دریچه دید مردی غریبه دیده می شوند . او بر خلاف راوی"بنونی"تعریف خوبی از بنونی که او را هارت ویگسن می نامد ندارد :"هارت ویگسن هم که چیزهای بیشتری نمی دانست می توانست خیلی کارها را برای خود مجاز بداند ولی در کسی ایجاد حیرت نکند ."( رزا، 35)راوی عاشق رزاست و طبیعی است که نسبت به رقیب خود دیدگاه خوبی نداشته باشد .

نگهبان فانوس و گیلبرت ، شخصیتهایی مهم و تاثیر گذارند اما حضورشان بسیار محدود است نقش گیلبرت این است که جرقه ای بزند و برود تا آتش ، همه جا را بگیرد ، اما نگهبان فانوس دریایی مردی فرهیخته است که با تمام مردم تفاوت دارد و از جهت بی اعتنایی به مادیات، نقطه مقابل مک نیز محسوب می شود با این وجود هر دو آنها در رسیدن بنونی به موقعیت هارت ویگسن نقشی مهم دارند .

مضمون عاشقانه

عشق یکی از مضامین همیشگی رمانها و موضوع محوری آن است که گاه با خیانت توام می شود و گاه فریفته پول است . جز در ویکتوریا و علاقه بی قید و شرط دو شخصیت اصلی به هم در کتابهای دیگر عشق به آن مفهوم قوی دیده نمی شود .

در کتاب "ویکتوریا" نویسنده در لابلای داستان درباره عشق قلم می زند و حکایت می گوید. گر چه مستقیما از عشق ویکتوریا حرفی نمی زند اما ویکتوریا جانش را بر سر این عشق می گذارد بدون اینکه شکوه ای داشته باشد .

"در رمان ویکتوریا لیریسم هامسون به نقطه اوج خود می رسد و تفسیرهایش از جوهر عشق که از زبان یوهانس شاعر شنیده می شود به زیبا ترین منظومه های اسکاندیناوی تعلق دارد "( مقدمه ویکتوریا،ص22)

در میان بنونی و رزا گر چه ظاهرا قضایای عاشقانه ای هست اماعشقی به مفهوم واقعی وجود ندارد تنها عشق این دو کتاب، عشق یکطرفه راوی "رزا" به اوست وگرنه عشق در مفهوم شورانگیز خود که عاشق برای معشوق هر کاری می کند در این داستانها نیست .

مشخص است که رزا به پول فکر می کند و بنونی به شخصیت زنی که باید بگیرد و هیچکدام به عشق نظری ندارند به همین دلیل رابطه شان راحت با آمدن پول جوش می خورد و با رفتنش سست می شود و بنونی مغرور هیچ اصراری بر تحکیم روابط ندارد . شخصیت بنونی درست مثل یوهانس"ویکتوریا" است ابراز عشق نمی کند و خود را دور نگه می دارد و اصراری بر ادامه رابطه ندارد .

بنونی که دلش نمی خواهد با دختری معمولی ازدواج کند به خاطر رزا به حرف مک گوش می کند و باج می دهد اما سرنوشت به نفع او رقم می خورد:"باید چه کنم . باید متناسب با ثروتم زن بگیرم یا باید با یکی از افراد مشابه خودم در گذشته ازدواج کنم و تا حد هیچ بودن غرق شوم "( بنونی، 40)

او تمام اسباب گرانقیمت را برای رزا می خواسته و پس از ناکامی بزرگترین مشکلش این است که اگر دختری معمولی بگیرد ،رزا می گوید: "همین دختر شایسته  اوست ."( بنونی، 141)

آرنتسن نیز از اینکه رزا می خواهد با بنونی ازدواج کند حسدوی اش شده و از او می خواهد که بنونی را رها کند بدون اینکه در علاقه اش نسبت به رزا ثابت قدم باشد .

رزا خیلی زود تحت تاثیر آرنتسن قرار می گیرد با اینکه دلش برای بنونی و اینکه برایش چیزهایی خریده می سوزد ولی باز هم تصمیم به ازدواج با آرنتسن می گیرد با این توجیه که از اول هم نامزد او بوده و همدیگر را می شناسند ."ما آشناهای قدیمی هستیم . از بچگی مان."( بنونی، 130)با اینکه رزا در پذیرش این پیشنهاد عذاب وجدان دارد اما وجه مادی قضیه را که به نظرش نزد آرنتسن است نمی تواند نادیده بگیرد .

آرنتسن بعد از ازدواج اعتراف می کند که معتقد است :"عشقی جز آنچه انسان از دیگری می رباید وجود ندارد ."( بنونی، 240)

و:"عشق در همان لحظه ای که قانونی می شود درست در همان لحظه به صورت عادت در می اید . درست در همان لحظه عشق بخار می شود و به هوا می رود ."( بنونی، 240) نویسنده در بیان این موضوع از زبان آرنتسن غلبه احمقانه پول بر عشق را نشان می دهد و مخالفت خود را با آن ابراز می کند .

این زوج خیلی زود از هم ملول می شوند ونگاه هایشان تغییر می کند:"رزا با نفرتی واقعی به او نگاه می کرد .زیرا نیکولای روز به روز فربه تر می شد "( بنونی، 236)

شوهرش هم مدام گوشزد می کند که :"هرگز فکر نمی کردم که تو دختری اینقدر ملال آور باشی."(بنونی، 240)

کتاب بنونی فاقد توصیفات عاشقانه است و تنها در رفتار سه وند نگهبان می شود عشق را یافت ؛  افکار بنونی راجع به رزا عاشقانه نیست  و جز در مواردی اندک ، ناراحتی او را به خواننده منتقل نمی کند به نظر می آید ازدواج تنها راهی است برای داشتن زنی در خانه تا به کارهای خانه برسد اما از نظر بنونی زن باید در رفاه هم باشد و هر چه لازم دارد در اختیار داشته باشد ؛ اما درکتاب رزا با تغییر راوی و تغییر لحن حرارت عشق و حرفهای محبت امیز و علاقه آندو به دیدن یکدیگر خود را نشان می دهد بطور کلی زبان رزا احساساتی تر است که دلیلش وجود راوی عاشق است که عشق را همانگونه که حس کرده وصف می کند  در حالیکه راوی بنونی دانای کل بی طرف است .

در هر دو کتاب ، رزا دو عاشق دارد در کتاب اول نامزد هر دو می شود و سرانجام با یکی ازدواج می کند اما در کتاب دوم با نامزد قبلی ازدواج می کند و به عاشق تازه اش اهمیت نمی دهد و به شوهرش وفادار است همچنانکه این وفاداری را در برابر شوهر اول هم داشت .

دیدگاه مذهبی                                                                                                               

کشیش در داستانهای هامسون معمولا نقش دارد و پدر دختری است که مورد توجه شخصیت مهم داستان است ، اما هیچوقت نقش مهمی ندارد حتی در حاشیه هم نیست یک موعظه هم از او شنیده نمی شود و مثل این است که نیست . این موارد می تواند نشان دهنده عقیده مذهبی هامسون مبنی بر عدم تاثیر گذاری مذهب و رهبران مذهبی بر زندگی  مردم باشد. در این دو کتاب هم رزا ظاهرا دختر کشیش است اما دختر خوانده شخص دیگری است و پدرش هیچ دخالتی در کارش ندارد و او در کارها با مک مشورت می کند .

مذهب که در نظر هامسون جایگاهی ندارد به صورت تکیه گاهی برای افراد مایوس در میاید . بنونی هنگامی که از جواب رد رزا دلتنگ می شود ، امیدش را از دست می دهد و احساس می کند میان مردم جایگاهی ندارد :"در عالم دلتنگی شدیدی که داشت برایش جز مذهب یا مشروب راهی باقی نمی ماند ."( بنونی، 141)مذهب و مشروب - دو پناهگاه متناقض-  با هم جورمی شوند دیدگاهی که هامسون دارد نتیجه اش جز این نیست که مذهب همانقدر می تواند مشکلات را حل کند که مشروب . هرقدر مستی در رفع مشکلات ناتوان است و تنها به فراموشی موقتی کمک می کند مذهب هم همان اثر را دارد . هامسون بدون اینکه مستقیما وارد این مباحث شود با ظرافت مذهب را کنار می گذارد همچنانکه با قرار دادن کشیش بی نقش در آثارش چنین کاری را کرده است .

 

 ویکتوریا، کنوت هامسون، قاسم صنعوی، نشر گل اذین، 1382

بنونی، کنوت هامسون، قاسم صنعوی، نشر گل اذین، 1388

رزا، کنوت هامسون، قاسم صُنعوی، نشر گل اذین، 1388 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد