مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)
مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)

روایتی متفاوت از عشق


دلتنگی ، آلبرتو موراویا ، فرامرز ویسی ، نشر افراز ،1387، 328 صفحه ، 4900 تومان

برنده جایزه ادبی ویورجیای ایتالیا

 


پسری 33 ساله که همیشه بار دلتنگی را با خود به دوش می کشد ، از ویلای مادری و ثروت خانوادگی می گریزد و به خانه ای کوچک پناه می برد و پس از اشنایی با دختری کم سن و سال که هیچ جذبش نمی کند و پیش از ان معشوقه نقاش پیری بوده است ، بدون اینکه دنیایش عوض شود به رابطه ای کثیف روی می آورد ؛ زیرا این دختر را هم نوعی دلتنگی می داند و چنان وابسته به او می شود که نمی تواند دوری اش را تاب بیاورد اما عشق او از نوعی دیگر است که قابل درک نیست.  

"دلتنگی رمانی عاشقانه اما عشق ستیز محسوب می شود . نویسنده در این اثر با هوشمندی روایتگر عشق کثیف است و تصویری موجز از پدیده عشق در قرن مالیخولیلیی بیستم ارائه می دهد از این رو نگاهی نو و بکر به مقوله عشق نیز هست ."(نگره 5 ، علی الله سلیمی ، 15)

این عشق در ابتدا عشق واقعی نیست و گونه ای از مالکیت را نشان می دهد: "با توجه به اگزیستانسیالیزم سارتر ،عشق تنها یک واقعیت روانی نیست به ویژه نیرویی آفریننده نیز به شمار نمی اید. بیزاری تغییر شکل یافته ای است که به برده ساختن و چیره شدن بر دیگری توجه دارد هر چند به مقصود خود بدون اشکال نمی رسد ."( لپ :1369، 152)

موراویا در بیشتر آثارش به تجزیه و تحلیل روانشناسانه شخصیت‌های داستانش می‌پردازد و پرده از خصایل پنهان آنان برمی‌دارد. این رمان که داستانی روانی است،توسط جریان سیال ذهن روایت می شود."در جریان سیال ذهن با مفهوم روانکاوی سر وکار داریم و اینکه ادم چیست و چه کاره است ."(میرصادقی:1376،204)

در این داستان نیز که روایتی از عشقی متفاوت است ، با ذهنیت راوی سر و کار داریم ونگاه او به دنیای درونی خود و طرز تلقی اش از زندگی و دوست داشتن و ارتباط با ادمها.

به همین دلیل فضای خاص تنهایی راوی و ذهنیاتش به خوبی نشان داده می شود از این نظر در ردیف رمان های شخصیتی قرار می گیرد که یکی ازانواع رمان های رئالیستی است  : "درباره رمان هایی از این دست می توان گفت که در انها فقط یک شخصیت به طور جدی بررسی می شود البته باید افزود که این بررسی در واقع بسیار جدی است ."(لاج:1374 ،104)

تنهایی راوی داستان که با رفتارهای او در ارتباط است ، چیزی است که در این رمان مطرح شده و از زاویه دید خود اوبه درونیاتش پرداخته می شود: "توجه به سیلان ذهن و تداعی افکار در ذهن فرد ناگزیر منجر به تاکید بر تنهایی ذاتی فرد شد زیرا هر ذهنیتی منحصر به فرد و جدا از اذهان دیگر است ."(همان، 119)    .

دررمان های شخصیتی ،جامعه دیده نمی شود ، این داستان نیز تک بعدی است و ما نمی دانیم در ذهن سایر شخصیتها چه می گذرد . در عین حال وضعیت اجتماع و فرهنگ مردم را نشان می دهد راوی متاثر از اجتماع خود است گر چه ممکن است درونیاتش تفاوت داشته باشد اما وجود دخترانی چون سسیلیا و خدمتکاری که مادر راوی می گوید زن سالمی نبوده، حکایت از ابعاد گسترده بی بند و باری در دنیای غرب دارد .

مضمون رمان ضمن توجه به دیدگاه های سیاسی راوی در نفی بورژوازی حاکم بر جامعه اشرافی، از منظری دیگر شناخت وجود عشق و درک و عدم به قید کشیدن ان است . تا زمانی که راوی قصد دوری از دختر را داشت ،او خود را نزدیک می کرد این کار را در حق نقاش پیر هم کرده بود اما پس از وابستگی ان دو و مطرح شدن پیشنهاد ازدواج ،آنها را ترک کرد .

داستان بر خلاف معمول چند صفحه پیش درآمد از زبان راوی دارد که در حکم مقدمه ای است بر داستان و بعد فصل اول آغاز می شود .  در این رمان انچه بیشتر از هر چیز جلب توجه می کند ، رفتارهای عجیب دینو و وابستگی غیر طبیعی او به دختری است که ویژگی خاصی ندارد اما او حاضر است همه چیز را به پایش بریزد فقط برای اینکه ترکش نکند .

راوی شخصیتی پویاست که نمی تواند در یک حالت یا یک طرز تفکر باقی بماند و در پایان داستان ذهنیتی کاملا متفاوت پیدامی کند و این به دلیل همان "دلتنگی" است که می توان انرا "دلزدگی " هم معنا کرد .انچه که موجب تغییر و تحول می شود ، احساس ملال از تکراری شدن یک وضعیت است. همچنانکه دینو مدتی پس از ارتباط با سسیلیا دلش می خواهد دیگر او را نبیند و ارتباطش را قطع کند اما وقتی تغییر ناگهانی در برنامه های منظم سسیلیا پیش می اید خود به خود تنوعی ایجاد می شود که نظر راوی را به خود جلب می کند .

دلتنگی واژه ای است که مرتب تکرار می شود و سرنوشت راوی بسته به آن است ، به همین دلیل راوی همان ابتدا تعاریفی از ان ارائه می دهد که طرز تلقی او را از این کلمه نشان می دهد. او دلتنگی را علت و محرک بسیاری از وقایع می داند که منشا تحولاتی در تاریخ شده اند .بر اساس این تفکر تنوع خواهی است که موجبات تغییر دین و ایین و رسوم و مسیر تاریخ و...می شود.تغییر روحی راوی نیز نشانه ای از همین دلزدگی است او از وجود خودش و روحیات همیشگی اش دلزده شده ، در پایان دچار تحول می شود.

ویژگی مهم راوی عدم علاقه به ثروت مادری است که با ویژگی آزادیخواهی اش در ارتباط است . او نمی خواهد تحت اراده مادرش باشد حتی اگر ثروت دنیا را به پایش بریزد ؛ ولی مادر حس تملک دارد ؛ حتی سلیقه راوی را در انتخاب همسر نمی پذیرد . چنانچه معلوم است شوهرش هم به همین دلیل ترکش کرده و راوی مدام اینرا به رخش می کشد که او هم خصلت های پدرش را دارد برای همین نمی تواند با مادر زندگی کند. مادر نمونه ای از بورژوازی و اشرافیت است که راوی از ان می گریزد :

" من و پدرم در مورد یک چیز با هم توافق داشتیم و ان این بود که ما نمی خواستیم به مادرم عادت کنیم ."(موراویا: 1387،29)

در اینجا سبک ناتورالیسم رخ می نماید او در عین حالی که ویژگی های رفتاری پدرش را دارد از مادر هم ارث برده است هم مثل پدرش نمی خواهد ملک کسی باشد و هم مثل مادرش می خواهد دیگران را مالک شود. ولی سرانجام ور پدری اش غالب می شود و درمیابد عشق را نمی شود به زنجیر کشید و در هیچ جای دنیا زنی از ان مردی نیست .

بالستیری، نقاش پیر در ابتدای رمان خودکشی کرده ، اما حضورش بر داستان سنگینی می کند و فضای انرا اشغال کرده است، زیرا او هم مانند لوچیانی در ذهن راوی زندگی می کند . راوی از زمان آشنایی با سسیلیا سوالاتی در ذهن دارد که بی پروا از او می پرسد . او دلش می خواهد بداند رابطه او با نقاش پیر چه بوده است و آنها چه احساسی نسبت به هم داشته اند . این نوع سوالات ، در تمام مراحل داستان مطرح می شود بدون اینکه مورد علاقه سسیلیا باشد و بتواند پاسخ درست بدهد و راوی گاه از خود می پرسد:

"سسیلیا چه کاری با بالستیری کرده بود که او دیوانه وار عاشقش شده بود ؟"( موراویا: 1387،105)

به نظر می رسد راوی که تا به حال تجربه عاشقانه ای نداشته بالستیری را به عنوان الگو انتخاب کرده است و برای دانستن پاسخ این سوال است که ارتباطش را با سسیلیا ادامه می دهد و سرانجام انچه می یابد بر خلاف چیزی است که بالستیری به ان رسیده : "من فهمیدم چه سعادتی است که کسی پیدا شود که دوستش بداری و او هم تو را دوست بدارد" (موراویا: 1387،125)

سسیلیا که شخصیت تاثیر گذار داستان است ، نقش پرنده ای را دارد که هر وقت بخواهد می آید و می رود و به محض اینکه بوی قفس به او بخورد می گریزد . او در کل دارای شخصیتی بی احساس و بی تفاوت است و تنها به خوشگذرانی فکر می کند به طوری که در انتها پدرش را در حال احتضار تنها می گذارد تا با مردی به نام لوچیانی به سفر برود  . او حتی نمی داند خانه شان چند اتاق دارد و نمی داند بالستیری (نقاش پیر)چرا او را دوست داشته است . چنین کسی شخصیت آزادی است که هر ان می تواند دل بکند و برود و راوی بیهوده سعی دارد او را به تملک خود در اورد.

مردان در این رمان کاملا منفعلند. پدر سسیلیا سرطان دارد و غیر از زن و دخترش کسی حرفش را نمی فهمد و آنها می توانند حرف های او را ترجمه کنند یعنی صدای او از دهان دیگران در میاید . عشاق سسیلسا همه تحت تسلط اویند با زرنگی به زندگی آنها وارد می شود و هر وقت خواست بیرون می رود .

انتخاب شغل نقاش و بازیگر و نوازنده برای شخصیتهای مرد داستان حکایت از روح لطیف هنرمندانه دارد که زود تحت تاثیر قرار می گیرد . اینها هیچکدام هنر را در اسارت پول در نیاورده اند اما هنر ماندگاری به عنوان چیزی که برجسته باشد و بشود از ان به عنوان هنر یاد کرد هم ندارند . روح بالستیری در اسارت یک دختر است و هنرش عمومیت ندارد ، نامزد قبلی سسیلیا که نوازنده بوده و لوچیانی که بازیگر است ادمهای بی پولی هستند . راوی نیز به ظاهر نقاش است اما از وقتی با او اشنا می شویم در حال پاره کردن بوم است نه نقاشی کشیدن . او تنها زمانی به نقاشی روی می اورد که ماهیت انچه را که می خواسته یافته است . دینو در انتها سسیلیا را از زاویه ای دیگر می نگرد و دنیایش عوض می شود و هنرش فرصت تجلی پیدا می کند.

راوی دلتنگی در انتها دیدگاهی فلسفی دارد و از تنگنای ذهنیت خود به این وسیله بیرون می اید اما تحول این شخصیت انگیزه ای مشخص ندارد . دیدن یک درخت و احساس نزدیکی و دوری با ان دلیل خوبی برای تغییر ناگهانی شخصیت این مرد نیست :"گاهی از خودم می پرسیدم که چگونه واقعیت این درخت را بشناسم . شناخت وجودی که متفاوت با من بود و پیش از این رابطه ای با من نداشته است . در حالی که وجود دارد و نمی توان منکر آن شد ."( موراویا: 1387،325)

 

تذکر چند نکته

برخی از مطالب رمان قابل فهم نیست و خواننده را گیج می کند . این اشکال گاه به طور مشخص به ترجمه باز می گردد؛ اما در مواردی هم معلوم نیست که متن اصلی مبهم بوده یا مترجم واژه های درستی به کار نبرده است . به چند مورد اشاره می شود :

اشکالات مربوط به ترجمه

1- در مواردی واژه هایی به کار رفته که چندان مناسب نیست و مترجم می توانست واژه بهتری به جای ان بگذارد :

"انگار تاثیر ان در چهره سفت و سخت متفکرش قابل حدس بود ."( ص33)

صفت "سفت " برای چهره مناسب نیست در اینجا واژه "خشک" می تواند منظور را بهتر برساند .

2- گاهی کلمه های عجیبی به کار می رود که به نظر می اید معنای دیگری داشته است . در توصیفی که از بالستیری دارد می نویسد :

"مرد کوچک اندامی بود با شانه های بسیار ستبر و پاهای خیلی بزرگ و با دو شکست که اصلا نگران پنهان شدنشان نبود ."( ص60)

منظور از شکست چیست؟ ایا بالستیری در بدنش شکستگی داشته ؟ همچنین صفت "ستبر" برای شانه مناسب نیست . ستبر برای قطر به کار می رود مثلا گردن یا ساق دست و پا را می توان با ان وصف کرد ولی برای شانه به کار نمی رود .

3- در این جمله به نظر می اید واژه "دعاها" به جای خواسته ها به کار رفته است .

"دلتنگ می شدی از اینکه دعاهایت را می گفتی ؟"( ص292)

4- مترجم بر کاربرد افعال تسلطی ندارد و ترجمه اش خیلی روان نیست:

" او مثل همیشه است ، کمابیش با همان تعداد زن که انگار زمان بر او نگذشته بود ."(ص66)

5- "به یاد آوردم هرگز شماره تلفن سسیلیا را نداشته ام ."(ص134)

باید می گفت شماره اش را نگرفته ام . چون او شماره را دارد و از حفظ انرا می گیرد .

6- برخی موارد جابجایی ارکان جمله، ترجمه را نازیبا کرده است :

"تابوت از کنارم گذشت که به دنبال ان فقط دو نفر بودند ."(ص،6) می تواند اینطور باشد: تابوت که فقط دو نفر به دنبال ان بودند از کنارم گذشت .

7- در این جمله ، گویا منظور مترجم این است که این زنان مستقیما به سوی اتلیه می رفته اند :

"این یکی بر خلاف همه زنان دیگر اتلیه بالستیری که شق و رق بودند و سری به سوی اتلیه نقاش پیر داشتند در اطراف حیاط به آرامی قدم می زد ."(ص67)

موارد مبهم

برخی صفحات رمان خواننده را گیج می کند . روزی که راوی پس از مرگ بالستیری به اتاق او می رود بی انکه کلید داشته باشد ، پس از مدتی نوشته :"به اتلیه ام برگشتم ."(ص75) اما پس از این جمله ، او هنوز در آتلیه بالستیری است و دارد بومها را تماشا می کند و تا زمانی که سسیلیا می اید هنوز انجاست ."سرو صدایی شنیدم که از بالای سرم می آمد . در این لحظه مدل بالستیری از یکی از درهایی که مشرف به گالری بود خارج شد ."( ص76) راوی در اتلیه بالستیری است که در طبقه اول قرار دارد چرا صدا از بالا می اید مگر دختر از حیاط نیامده ؟ در ضمن وقتی کسی داخل خانه ای است طبعا انکه بیرون است وارد می شود نه خارج . در این قسمت به نظر می رسد که نویسنده یا مترجم ، راوی را خارج از آتلیه در نظر گرفته و سسیلیا را داخل اتلیه قرار داده است . همچنین در آتیه مشرف به خود اتلیه نیست بلکه در ورودی ان است . باز می خوانیم که راوی می گوید :"آمده ام تا نگاهی به بومهای نقاشی بیاندازم ." پس راوی هنوز انجاست و دختر به اتلیه وارد شده انهم از در ورودی . و او از دیدن راوی یکه نمی خورد در حالی که راوی در نزدیک میزی در مرکز اتلیه ایستاده است .

همچنین روزی که راوی در انتظار سسیلیاست ، داستان اینطور نشان می دهد که او برای وقت کشی از خانه خارج شده و به جایی رفته که تصادفا سسیلیا را با مرد جوانی دیده است . صحنه این دیدار گنگ است. معلوم نیست در رویای راوی می گذرد یا واقعی است. بویژه جایی که راوی کاملا به آنها نزدیک می شود و اطرافشان می پلکد و او را نمی بینند  . راوی در انتظار سسیلیاست پس از خانه خارج نشده ولی وانمود می شود که او رفته و ان دو را تصادفا با هم دیده در حالیکه اندو انروز با هم دیداری نداشته اند پس از نقل این رویا راوی در خانه است .

در اواخر رمان سسیلیا می گوید "لوچیانی زن است"  و سپس در مقابل تعجب راوی می گوید "او کار می کند".  هیچ ارتباطی بین این دو جمله نمی توان یافت. کار کردن او ارتباطی به زن بودنش ندارد و تازه او چگونه زن است در حالیکه در انتهای رمان چنین جمله ای از راوی می خوانیم:" بله من خوشحال بودم از اینکه او هم خوشبخت باشد و البته خوشحال بودم از اینکه او چنین است در انجا در جزیره پونزا همانگونه که خودش می خواست با من متفاوت و متمایز بود به دور از من با مردی که من نبودم ."(ص326)

·              بی نیاز ، فتح اله و دیگران ، نگره 5 (نقد ادبیات داستانی) ، فرهنگ کاوش،88(نام مقاله:سقوط در ورطه سرگشتگی ،علی اله سلیمی )

·              لاج ، دیوید و دیگران نظریه رمان ، حسن پاینده ،نشر نظر ،1374

·              لپ،اینیاس ، روانشناسی عشق ورزیدن ،کاظم سامی ،محمود ریاضی،انتشارات چاپخش ،1369

·              موراویا ، آلبرتو، دلتنگی ،  فرامرز ویسی ، نشر افراز ،1387

·              میر صادقی،جمال،  عناصر داستان، 1376چاپ سوم  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد