مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)
مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)

قصه ای که باید باورش کرد

                                                

 

نقد رمان "خانوم" نوشته مسعود بهنود ، نشر علم،چاپ یازدهم 1387، 642صفحه

     

مجله جهان کتاب خرداد- مرداد 1388

رمان ، سر گذشت زنی است به نام خانوم از زبان خودش . زنی که « زیر یک سنگ سیاه در وسط گورستان بزرگ تهران ، گورستان امامزاده عبدالله خفته است و بر آن سنگ نوشته اند : خانوم . تولد : چهارم فروردین 1278 . مرگ:چهارم آذر 1364

خلاصه داستان

خانوم نوه دختری مظفرالدین شاه است و تنها فرزند پدر و مادرش . دوران کودکی او مصادف است با حوادث اواخر دوران قاجار و خلع محمد علی شاه و احمد شاه از سلطنت ایران . پدر وی یکی از خان های مستبد و عیاش است که خانوم هیچ خاطره خوشی از وی ندارد و مادرش زنی سر به راه و آرام که گر چه از شوهر و ظلم او به ستوه آمده ، زندگی را با آرامش و گذشت ادامه می دهد   .خانوم درایام کودکی تحت تأثیر خاله کوچک خود نزهت که دختری باسواد و روشنفکر است، از مسائل مملکت و محدودیتهای زنان آگاهی یافته ، نزهت را راهنمای خود قرار داده است . در این میان که خانوم نامزد احمد میرزا ولیعهد است ، اوضاع مملکت به هم ریخته محمد علیشاه از سلطنت خلع شده و قصد فرار دارد . پدر خانوم به دنبال خواستگاری از نزهت و شنیدن جواب رد از او به خاطر انتقام گرفتن از وی ، او و خانوم را مورد تجاوز قرار می دهد . این حادثه خودکشی نزهت را به دنبال دارد و در پی آن مادر خانوم برای اینکه او را برای همیشه از دسترس خان (پدر خانوم) دور بدارد او را به خانواده سلطنتی می سپارد که با خود به ادسا ببرند و ملکه ایران حفاظت از او را به عهده می گیرد . خانوم طی سال های متمادی خارج از ایران در ادسا یا بادکوبه تحت حمایت این خانواده زندگی می کند و سرانجام در بادکوبه به همسری شاهزاده ای ترک به نام سعید پاشا در می آید  . اما این شاهزاده که علاقه ای به خانوم ندارد در مقابل اعتماد او ، تمام اموالش را   گرفته و تنها و سرگردان در فرانسه رهایش می کند . از این پس خانوم خود سر نوشتش را به دست می گیرد و پس از طی مراحلی دوباره با خانواده سلطنتی همراه می شود . سر انجام خانوم با فردی آلمانی به نام میشل ازدواج می کند و صاحب دختری به نام مریم می شود اما خوشبختی او دیری نمی پاید زیرا در جریان اشغال فرانسه توسط آلمان و اختلافاتی که بین دو کشور ایجاد می شود شوهرش دستگیر شده خبر خودکشی اش به خانوم می رسد . خانوم به همراه دخترش مدتی در آلمان زندگی کرده سپس به ایران باز می گردند او هنوز به عنوان نوه مظفرالدین شاه مقرری دارد و با دخترش در خانه ای بزرگ در شمال شهر تهران زندگی می کند . پانزده سال پس از شنیدن خبر مرگ میشل ، او که در زندان به سر می برده ، باز می گردد و خانوم را پیدا می کند . او به شدت الکلی و بیمار است و زندگی اش دیری دوام نمی آورد پس از مرگ میشل خانوم همراه مریم به آمریکا می رود تا مریم درسش را بخواند . مریم در آنجا ازدواج می کند و صاحب دختری به نام ناناز می شود . هنگام پیروزی انقلاب خانوم با دختر و نوه اش به ایران می آید و سال های اخر عمرش را در ایران به سر می برد . ناناز نوه خانوم پس از مرگ وی به آمریکا رفته تحصیل می کند و در ردیف معروفترین خبرنگاران بین المللی قرار می گیرد و دنیا را با گزارش هایش تسخیر می کند. مریم نیز در حادثه یازدهم سپتامبر هنگامی که در یکی از برج های دوقلو در دفتر کار خود مشغول کار است کشته می شود و ناناز با همسر و دختری که نام خانوم را بر او گذاشته همچنان به زندگی و کار خود ادامه می دهد .

         نقد کتاب

 گوشه هایی از تاریخ در برهه هایی خاص در این رمان خودنمایی می کند اما نه آنقدر که بتوان آنرا رمانی تاریخی دانست بلکه این سرگذشت خانوم است که در بستر این تاریخ جریان دارد و البته حوادث تاریخی نیز بر سرنوشت او تأثیر گذاشته است .

 در قسمت هایی از داستان فرار خانواده سلطنتی را داریم که به ادسا می روند خانوم که تاریخ کشور فرانسه را با راهنمایی خاله اش خوانده مرتب به یاد فرار نافرجام خانواده سلطنتی لوئی شانزدهم می افتد و این اردو را با آن مقایسه می کند . ترس او بی مورد هم نیست زیرا این اردوی منفور هیچ بعید هم نبود که در جایی متوقف و کشته شوند .

 در این رمان چند حادثه تاریخی مرور می شود . خلع محمد علیشاه و سپس احمد شاه از سلطنت،فروپاشی امپراتوری روسیه، انتقال حکومت به پهلوی ها ، اشغال فرانسه توسط نازی ها و انقلاب اسلامی ایران .

همه این حوادث به نوعی زندگی خانوم را تحت تأثیر قرار می دهد . در ابتدای داستان خانوم توسط خاله اش در جریان نهضت مشروطیت قرار می گیرد . این خاله دختر فتحعلیشاه از یک زن گرجی است . او معلم سرخانه داشته و زبان خارجی می داند .با اینکه سیزده سال بیشتر ندارد درس هایی فرا گرفته که نمی تواند زندگی زن های درباری را تحمل کند . او بر خلاف زنها ی آ ن روزگار ، کتاب می خواند پیانو می زند ، از سیاست سر در می آورد و اهل لودگی و مسخرگی نیست و اوقاتش را به بطالت نمی گذراند:

« با حضور نزهت اهل خانه لودگی و وقت گذرانی را از یاد می بردند . فقط من نبودم که عروسک هایم را یکی یکی به بچه های خاله خانوم بخشیدم ، شبچره های پنجدری هم که مجلس زنانه ای بود و انور الملوک با آوازش و لاله و رعنا دو رقاصه حرم آنر با رقص و آوازهای رو حوضی خود گرم می کردند از رونق افتاد ، به جایش نزهت برایمان کتاب می خواند . داستان های مادام چترلی ، هاملت، اوتللوسیاه.» (ص49)

همین دختر است که جلوی محمد علیشاه که دایی اوست می ایستد و حرف از مشروطه خواهی می زند و می گوید :

« من چند تایی از شبنامه ها را خوانده ام ، روزنامه های فرنگ را هم دیده ام در آنجا جز اشاره به حق الناس و رد ظلم چیزی نبود . همه افرادتحصیلکرده و مؤمن هم معتقدند که مملکت ما نباید اینهمه فقیر و پریشان باشد و علت العلل همه اینها ظمی است ک به رعیت می شود و دادخواه یندارند . حق نیست حالا که به مجلس شورا امید بسته اند  ناامید شوند .»( ص64)

طرح داستان

داستان به طور کلی طرح منسجمی دارد گره داستان به موقع ایجاد شده و حالت تعلیق و هول و ولا در سراسر داستان خواننده را به دنبال خود می کشاند گاهی اوقات حوادث داستان با خواب هایی که خانوم می بیند ارتباط پیدا می کند . در یکی از نقاط عطف داستان خانوم خواب می بیند او و نزهت در حوض بزرگی افتاده اند و مار سیاهی آنها را دنبال می کند . مادر با تبر مار را می کشد اما او باز هم زنده می شود و آنها را دنبال می کند . این کابوس خواننده را مجاب می کند که خانوم هیچگاه از دست پدرش در امان نخواهد بود و گرچه به او دست نمی یابد اما سایه اش بر زندگی او سنگینی می کند . حوادث زیادی در این داستان اتفاق می افتد که برخی کلی و تاریخی است و برخی تنها به شخصیت های داستان مربوط می شود اولین و مهمترین حادثه زندگی خانوم در ارتباط با پدر او قرار داردکه تمام زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهد . در نقطه ابهام رمان که تا آخر لاینحل باقی می ماند نزهت با اسلحه ایستاده است و آماده شلیک به خان که قصد تجاوز به دخترش را دارد . خانوم که با اشاره نزهت از معرکه فرار می کند صدای شلیک دو تیر پیاپی را می شنود . سپس در صحنه ای دیگر خان را که حالا دیو نامیده می شود، زنده می بینیم و نزهت و خانوم بیمار و مغموم در بستر افتاده اند بدون اینکه بدانیم بر سر خانوم چه آمده است . در طول داستان شخصیت های مختلف اشاره به تجاوز به او توسط پدرش می کنند اما خود او این گره را باز نمی کند که در آن شب بر او و نزهت چه گذشت و خان چطور زنده ماند .

کشمکش

کشمکش عنصر مهمی در این داستان به شمار می رود و طرح، تحت تأثیر آن قرار دارد. حوادث متعدد داستان در ارتباط با کشمکش شخصیت ها با یکدیگر به وجود می آیند . کشمکش ها گاه جسمی است مثل جدال های سیاسی مردم با حکومتها که موجب کشته شدن بسیاری از مردم می شود همچنین کشمکش جسمی بین پدر و مادر خانوم و جدال لفظی نزهت مقابل زنان دیگر و گاه عاطفی و اخلاقی است که این نوع بیشتر داستان را قبضه کرده است بیشترین کشمکش ها در جدال ذهنی خانوم با خان و سعید پاشا ایجاد می شود . این هر دو تا پایان عمر بر ذهن و فکر خانوم غلبه دارند و او را درگیر می کنند .حتی کابوس های خانوم پر از جدال هایی است که آینده او را ترسیم می کند و مسیر داستان را نشان می دهد مانند کابوسی که در شب عروسی با سعید پاشا می بیند و نشان می دهد که او هنوز خوشبختی را نیافته است :

« ساعتی بعد شاید وقتی دوباره از خواب جستم در مغاک تنگی بودم و یکی شلاقم می زد از درد به خود می پیچیدم و چشمانم کور بود چیزی نمی دیدم جز کوری خود را که در یک زیرزمین مرطوب کز کرده بودم و درد می کشیدم. » (ص364)

جدال درونی که خانوم با خاطرات گذشته دارد و کشمکش او با زندگی و زنده ماندن و مقاومت در برابر مشکلات مهمترین درونمایه ای است که می توان هدف اصلی نویسنده را در آن ترسیم کرد .چنانکه می دانیم «درونمایه فکر اصلی و مسلط هر اثری است خط یا رشته ای که در خلال اثر کشیده می شود و موقعیتهای داستان را به هم پیوندمی دهد . به بیانی دیگر درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کرده اند که نویسنده در داستان اعمال می کند به همین جهت است که می گویند درونمایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسنده اش را نشان می دهد .»(میرصادقی ص 42)

در ابنجا نیز هدف نویسنده ترسیم جدال انسانی است که با وجود زن بودن ، از بسیاری مردها عاقلانه تر زیسته و شجاعانه تر زندگی را دنبال کرده و شکست داده است .

زاویه دید

زاویه دید رمان در قسمت غالب آن از نوع اول شخص است . داستان در ابتدا و انتها از زبان راوی دانای کل روایت می شود با این وجود ابهاماتی دراین دو بخش وجود دارد که راوی در صدد رفع آن بر نمی آید . در ابتدای رمان مریم در زندان است بدون اینکه علت آنرا بدانیم . حتی اشاره ای به نوع جرم او و هم بندانش نمی شود . در آخر رمان نیز به بازگشت خانوم به ایران همزمان با وقوع انقلاب اسلامی همراه با مریم و ناناز می شود بدون اینک از شوهر مریم حرفی به میان آید .

نوع زاویه دید در خاطره گویی خانوم موجب شده همه وقایع از دید زنی که از مردها متنفر است روایت شود و در واقع نویسنده با انتخاب این دریچه توانسته به خوبی عقاید خود را از زبان این زن بیان کند .

زمان و مکان

در این رمان مکانها عموما مشخص و توصیف پذیرند داستان در مکان ها ی متعدد اتفاق می افتد که برای خواننده مشخص است اما زمان دقیق در این رمان جایگاهی ندارد ما سن و سال شخصیتها را نمی دانیم زمان به سرعت می گذرد و اشاره دقیق به گذشت سال و ماه وجود ندارد و از اینرو خواننده گاه سر در گم می شود .

شخصیت پردازی

مهمترین عنصر رمان که باید بیش از عناصر دیگر بر روی آن بحث شود شخصیت پردازی است . نویسنده با بازسازی شخصیت های تاریخی تا حدود زیادی دیدگاه خود را در ساختار آنها دخالت داده است . چنانکه گفته شد با روایت داستان از دید یکی از شخصیت های زن ، نویسنده این امکان را به دست آورده تا خوبی های زنان را بزرگنمایی کرده در عوض مردان را در قالب دیوی وحشتناک معرفی کند . نویسنده شخصیت ها را با گفتار و کردار خود آنها نشان داده و از تعریف مستقیم احتراز کرده است .

آنچه در این رمان  بیشتر به چشم می خورد دید زن محور نویسنده است. هیچکدام از شخصیتهای زن رمان تحت تکفل مردی نیستند که آنانرا سرپرستی کند یا خرجشان را بدهد . از طرفی می بینیم که هیچ نوزاد پسری به دنیا نمی آید حتی پسری که خانوم در شکم دارد پیش از تولد می میرد . مادر خانوم هم پیش از تولد او پسری دنیا آورده که دو ماه بعد مرده است .ابتدا و انتهای رمان در تسخیر زنان است ابتدا مریم را داریم و دوستانش را در زندان و در سرتاسر رمان خانوم ، ملکه و دوستی که به خانوم کمک می کند و سر انجام ناناز که دنیا را با گزارش هایش تسخیر کرده است .

نویسنده از ابتدا سعی می کند تفکر غالب زن ستیز آن دوران را به نوعی مطرح کند که مخالفت خود را با آن نشان دهد او با قرار دادن جملاتی بر زبان خانوم ذهن خواننده را به سوی مسائلی که در آن زمان زنان با آن درگیر بودند سوق می دهد  :« در آن بچگی جمله ای که مادرم و دایه و دیگران می گفتند برایم بی معنی بود . نمی دانستم چرا این کارها برای یک دختر قبیح است . میل موذی و آزاد دهنده ای در وجودم بود که بازی هایی را بکنم که همگی معتقد بودند فقط و فقط مخصوص پسرهاست .» (ص26)

حرف های نزهت که زیر بنای فکری خانوم و اینده او را می سازد نشان از دید باز نویسنده نسبت به دنیای زنانه دارد که تفاوتی فاحش با نگرش مرد سالار آن دوران دارد . نویسنده با جانبداری از زنان خود ساخته قهرمان از زندگی خشک و بی روح اندرونی انتقاد کرده و زنانی را که تنها در فکر خود ارایی و جلب توجه مردانند از داستان دور نگه می دارد و به جز وصف اندکی از آنان ندارد.

شخصیت پردازی زنان

قهرمان اصلی رمان خانوم است که در مقابل دو ضد قهرمان پدر، سعید پاشا- قرار دارد .خانوم در ابتدا توسط مریم که در زندان به سر می برد به عنوان زنی استثنایی معرفی می شود و سپس خانوم با نقل خاطرات زندگی خود همه چیز را درباره خود بیان می کند و نویسنده به طور مستقیم در معرفی او دخالتی نمی کند اما اگر بپذیریم که« داستان تصویری است عینی از چشم انداز و برداشت نویسنده از زندگی و هر نویسنده فکر و اندیشه معینی درباره زندگی دارد یا نحوه برخوردش با زندگی فلسفه زندگی او را مجسم می کند.» (میرصادقی ص 17 )  آنوقت باید بگوییم که نویسنده خانوم را فراتر از آن چیزی که هست می ستاید در حالی که خانوم از نظرگاهی دیگر اشتباهات غیر قابل توجیهی نیز داشته که نویسنده انها را به حسن تعبیر نموده است .

از دید نویسنده خانوم زنی روشن بین ، بلند نظر و دور اندیش است که با پس زدن مادیات ، راه خود را به زندگی ای که دوست دارد باز می کند و خود را از هیاهوی مادی گرایی و تلاش برای به دست آوردن اموال دنیوی دور نگه می دارد .شاید اگر نویسنده عینک خوشبینی را از چشم بر می داشت همانند دیگر مردان می نگریست این زن را موجودی بی عرضه معرفی می کرد که با ندانم کاری هایش همه چیز خود را از دست داده و با پشت پا زدن به بخت خود ، سرنوشتش را تغییر داده و به این دلیل زندگی سختی را تجربه کرده است .

خانوم کلا دختری است که هیچگاه خودش برای زندگی اش تصمیمی ندارد همیشه تحت تأثیر دیگران است . او در کودکی نامزد ولیعهد است بدون اینکه از خود اختیاری داشته باشد و در دیدار یا دوری از نامزدش اظهار نظری بکند او سال ها در وضعیت تعلیق باقی می ماند تا سر انجام خود با راهنمایی ملکه با درک وضعیت احمد میرزا این نامزدی را به هم می زند .  از طرفی پس از آگاهی از بلایی که سعید پاشا بر سرش اورده در صددشکایت جدی و پیگیری بر نمی آیبد در عوض خود را در دیری پنهان می کند تا همه چیز را از یاد ببرد . او حتی زمانی که خبر خودکشی شوهرش را می شنود به سراغ پس انداز قابل توجهی که وی در یکی از بانکها داشته نمی رود با اینکه دچار مشکل مالی نیز هست اصلا به یاد آن پول نمی افتد تا پس از سال های طولانی و بازگشت میشل ، آن پول زنده می شود . در این موارد خانوم دختری احمق می نماید که دارد از خودش و از هر چه که او را به دنیا پیوند می دهد فرار می کند . گاه برای فرار از مشکلات پنهان می شود و گاه با فرار از آنچه می تواند زندگی راحت تری برایش فراهم کند ، از سختی ها استقبال می کند . شاید بتوان این رفتار او را تحت تأثیر نزهت و مادرش دانست . او در خاطرات کودکی به مواردی شاره می کند که مادر در مقابل پدر سکوت اختیار کرده و به هیچ کار او اعتراضی نداشته است :

« از همان کودکی از پدر بدم میآمد . می فهمیدم که  مادر را آزار میدهد . شنیده بودم که هزینه باخت های بزرگش را در قمار از فروش طلا و جواهرات و املاک مادر می پردازد .» (ص 35)

نزهت نیز با اینکه مخالف سرسخت مردها و زندگی در تحت حمایت انهاست نوعی سیاست منحصر به فرد دارد و با دادن باج به پدر خانوم آزادی خود و دیگران را طلب می کند . چنانکه زمانی که می فهمد خواهرش یعنی مادر خانوم علاقه ای به شوهرش ندارد و از تجدید فراش او ناراحت نیست تصمیم می گیرد با فراهم کردن آسایش آن مرد ، خانواده خود را به آرامش برساند . بنابراین باغی که متعلق به خود اوست به خان می بخشد تا برود با زن دومش خوش باشد و مزاحم آنها نشود .به این ترتیب می بینیم که خانوم دقیقا همان کارها را در زندگی خود دنبال می کند و همانطور که نزهت از باج دهی خود نتیجه نگرفت او هم هیچگاه از شر سعید پاشا و پدرش خلاصی ندارد . نکته دیگر در شخصیت خانوم زودباوری و خوشبینی اوست در اعتمادی که به سعید پاشا دارد . او در طی سه سال نامزدی با سعید پاشا متوجه رفتار نامتعارف او می شود اما همیشه آنرا طور دیگری تعبیر می کند و به او شک نمی کند :

« باور نداشتم که او به زنها بهایی نمی دهد و من را قابل ان نمی داند که درباره موضوع های جدی حرف بزند و خوشحالم کند .»(ص308)

شخصیت مهم دیگر داستان که نقشی کوتاه ولی تأثیر گذار دارد نزهت است . تصویری که نزهت از خانوم به دست می دهد چنین است :

« نزهت لحظه ای را بر خلاف دیگر زنها و دخترهای فامیل که می شناختم به بطالت نمی گذراند و حاضر نبود در پچ پچ های زنانه و بچگانه حاضر شود .» (ص54)

نزهت دختری استثنایی ست که نظیرش در آن عصر کمتر پیدا می شود . حرفهایی که او می زند در نظر مردم آنزمان آنقدر عجیب است که از شنیدنش ابا دارند . این دختر سیزده ساله در مقابل خواستگارها طوری حرف می زند که خودشان می فهمند این لقمه باب دهانشان نیست و منصرف می شوند به این ترتیب او با حسن تدبیر خود ازدواج را به تعویق می اندازد . او جزو معدود زنانی است که نمی خواهد تسلیم جریان عادی و رایج زندگی شود و در این مورد داد سخن می دهد :« زندگی ما نباید اینطور باشد که مادرانمان بوده و هستند . آنها خودشان پذیرفتند ولی ما نباید بپذیریم ...ما حق انتخاب داریم و خودمان سرنوشت خود را می سازیم مقهور هیچکس نیستیم . ما اسباب خانه و درشکه نیستیم که ما را عوض کنند .» (ص56)

اما او با همه اعتماد به نفسش نمی تواند بر سرنوشت خود حاکم باشد و در اوان جوانی چنانکه پیشتر گفته شد خودکشی می کند .در حالی که با تعاریفی که در طول داستان از او داریم انتظارمی رود او زنده بماند مقاومت کند و در فکر انتقام باشد اما او همچون دختری معمولی عمل می کند و در این مورد تفاوتی با سایر زن ها ندارد .

نویسنده ملکه ایران را هم در ردیف این زن های مقتدر قرار داده  است  و او را شخصیتی متین و با درایت تصویر کرده است . او در مقطع مهم زندگی خانوم سرپرستی او را به عهده گرفته و نقش زیادی در سرنوشت او داشته این زن تا آخر عمر عهد خود را نگه می دارد و خانوم را چون فرزند خودش می داند و پس از ازدواج او هم حمایتش میکند واز پول هایی که از دوران حکومت محمد علیشاه و مقرری که دارد اطرافیان خود را سامان می دهد و چیزهایی هم به خانوم می بخشد و به عنوان نوه فتحعلیشاه برایش مقرری در نظر می گیرد . نویسنده در این میان هیچگاه لب به سخن نمی گشاید و از این ثروت باد آورده که اینها از این سرزمین بردند تا پس از نیم قرن هنوزاز ان استفاده کنند حرفی به میان نمی آورد وقضاوت نمی کند که اگر این ثروت نبود، باز هم ملکه آنقدر با درایت، مهربان ، محکم و نمونه بود؟ البته ناگفته نماند ملکه نسبت به محمد علیشاه و سایر مردان داستان که ثروت قابل توجهی دارند بسیار عاقلانه تر عمل کرده و درایت خود را در حفظ و گسترش اموال نشان داده است .

مادر خانوم نیز با وجود اینکه زنی بی دست و پا و مقهور است و همیشه می گوید :« زن بدبخت خلق شده حتی اگر دختر پادشاه باشد . ازمن گذشت ولی شماها چطور می توانید از بدبختی تان جلوگیری کنید.» (ص56 ) با اینحال همین آدم وقتی تصمیم می گیرد خانوم را از دست پدرش دور نگه دارد بهترین تصمیم را می گیرد و او را به دست تنها افرادی که می توانند او را در امان نگه دارند می سپارد و خطرتبعاتی را که سرانجام موجب قتل او توسط شوهر می شود می پذیرد.

تنها زنی که در این داستان تصویر بدی از او داریم عنایت السلطنه است که شبیه زن های آن دوره نیست رفتاری مردانه دارد و زنی هرزه است . او خواهر دایه احمد شاه است و به ادسا می آید تا خانوم را برای ازدواج با احمد شاه آماده کند . او با پدر خانوم ارتباط داشته و از تمام ماجراهایی که بر خانوم گذشته اطلاع دارد و با سوءاستفاده از موقعیتش او را عذاب می دهد . حضور او در صفحاتی از کتاب فضای بدی را به وجود می آورد . خانوم درباره او می گوید : « پیش از ان نمی دانستم چقدر می توانم بد و سخت باشم  . نمی دانستم بعضی ها هستند که در بیرون کشیدن لایه های بد وجود آدم تا این حد هنرمندند . چنانکه نمی دانستم بعضی از اینکه در نظر دیگران نفرت انگیز باشند چه لذتی می برند .» (ص225)

شخصیت پردازی مردان

از شخصیت های مرد داستان آنها که نقش مهمی دارند همه یا دیوند یا مستبد . مرد خوب در این رمان وجود ندارد . بهترینش میشل است که او هم آخر کار الکلی و بیمار است . مردی که بتوانیم او را قهرمان شکست ناپذیر بدانیم وجود ندارد . ضد قهرمان ها پدر خانوم  و سعید پاشا هستند که بیشترین و بدترین نقش را در زندگی او دارند و در واقع شالوده سرنوشت او و حوادث کتاب را می سازند .

اولین مردی که راوی از او سخن به میان می آورد شاه بابا است وی شخصی مریض و بی حال و از احوال مملکت بی خبر است . آدم بزرگها را جدی نمی گیرد و در آنحال که مملکت در آستانه انقلاب قرار دارد او در حیات کاخ به بازی با بچه ها مشغول است . از این روست که خانوم در عالم بچگی او را دوست دارد و همبازی خود می داند .

محمد علیشاه جانشین شاه بابا مردی مستبد است که مشروطه خواهان را به گلوله می بندد تا موقعیت خود را حفظ کند و حتی پس از آنکه به ادسا فرار می کند باز هم برای باز گرداندن تاج و تخت تلاش می کند . در این زمان که دخترش به این کار او معترض است و می خواهد که اجاز دهد همان احمد شاه حکومت کند ،ملکه می گوید : « مردها هیچوقت بزرگ نمی شوند ، بچه می مانند . حالا وقتی بزرگ شدید خودتان خواهید دید .» (ص203)

پدر بر خلاف نامش در این رمان بدترین جایگاه را دارد و همین ناهمگونی در عملکرد این شخصیت است که به رمان جذابیتی از نوع دیگر بخشیده است. خانوم از همان ابتدا پدر را بدون تعارف همانگونه که هست نشان می دهد و تکلیف خواننده ر روشن می کند که از این پدر انتظار دیگری جز آنچه رخ می دهد نداشته باشد :« کودکی ام پر است از خاطره نگاه های نگران مادر که از پشت ارسی های پنجدری حیات خانه را می پایید . با بودن پدر در خانه او همیشه نگران بود و آرام نداشت .»(ص36 )

او پدر را نه چون یک پدر بلکه دیوی مجسم می کند که از هیچ کس حتی شاه هم نمی ترسد . او با اینکه موجب آوارگی خانوم و خودکشی نزهت شده باز هم دست از سر او بر نمی دارد و تا وقتی زنده است سایه اش روی زندگی خانوم و در کابوس های او حضور دارد  همسرش را به خاطر فراری دادن خانوم و بخشیدن اموالش به او ، به قتل می رساند بدون اینکه تحت تعقیب قرار گیرد و کسی را یارای مقابله با او باشد .

در ادامه شخصیتی چون سعید پاشا را داریم . مردی ولنگار که ثروت باد آورده ای را مالک می شود و دختری را بی پناه و آواره می کند و هیچ راه بازگشتی برای او نمی گذارد و باز هم تا می تواند از او باج می گیرد و رهایش نمی کند .تفاوت این شخص با پدر خانوم در ظاهر آرام و موجه اوست که خانوم را فریب می دهد .

اما میشل با تمام این مردهایی که خانوم می شناسد فرق دارد او با حجب و حیای خاص خود از خانوم خواستگاری می کند و به عهد خود وفادار می ماند او شوهری خوب و دوست داشتنی و شجاع است که هیچ چیز را اززن و فرزندش دریغ نمی کند و در آخرین روزهای پیش از جدایی ناخواسته نشانی تنها سرمایه اش را به او می دهد تا از ان برای ادامه زندگی استفاده کند . ولی این مرد نقشی کوتاه در زندگی خانوم دارد و پس از مدتها که باز می گردد دیگر آن مرد سابق نیست و نتوانسته با شداید کنار بیاید و خود را به بی خبری سپرده است .

شخصیت هایی که در اول و آخر رمان خارج از خاطره گویی خانوم تصویر می شوند مبهم و غیر قابل تعریفند . از مریم تصویری ناقص داریم . از ویژگی های او چیزی نمی دانیم حتی نمی دانیم آیا به جرم سیاسی در زندان است یا جرم دیگری . حتی از شوهرش هم حرفی به میان نمی آید در حالی که می دانیم او پس از انقلاب با خانوم و ناناز به ایران آمده و در آن زمان همسری داشته است که دیگر حرفی از او نیست ولی ناناز هنگامی که او در زندان است با خانوم زندگی می کند  و معلوم نیست این دو در این زمان در چه سنی هستند :« روزهای بعد دریافت که خانوم در نبودن او ناناز را چنان ساخته که اینک دخترکش نه آن موجود ظریف نازک بی پناه بلکه خود کوهی است که می توان به آن تکیه داد و یا درخت محکم و پر باری که می توان در سایه اش آرمید .» (ص 17)

با توجه به آنچه گفته شد رمان خانوم صرف نظر از ضعف های اندک ، دارای ساختاری خوب و منسجم و قابل قبول است که می تواند دوره ای از تاریخ ایران را نشان دهد که دولتمردان با تمام جنایات آشکار خود هیچ عقوبتی در انتظارشان نیست یلکه روز به روز به اقتدار آنان افزوده شده هر چه ظالمتر باشند مقامشان بالاتر می رود.با این حال موفقیت اجتماعی و سیاسی ندارند در حالی که با وجود تفکر مرد سالار جامعه ، در این برهه جرقه های بیداری زنان زده شده و همزمان با تغییر نوع حکومت ، ارزش ها نیز دچار تحول می شود . گرچه به دلیل عدم حضور شخصیت اصلی در ایران ، این تغییرات چندان محسوس نیست اما در سراسر داستان همراه با زندگی خانوم و نوه اش می توان این تغییرات در خصوصیات زنان و پیشرفت های آنان  را دریافت .

 منابع

خانوم، مسعود بهنود ، نشر علم ، چاپ یازدهم 1387

عناصر داستان ، جمال میرصادقی ،تهران ، انتشارات شفا ، 1364

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد