مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)
مقالستان

مقالستان

مقالات مریم غفاری جاهد (دکتر زبان ادبیات فارسی و منتقد برگزیده پنجمین جشنواره نقد کتاب)

کن، مکن های صوفیانه ( بررسی زبان تعلیمی هجویری در کشف‌المحجوب بر اساس بسامد افعال امر، نهی و نفی)

چکیده

امر به معروف و نهی از منکر در اسلام از فروعات دین و جزو واجبات است. در تعالیم متصوفه، مرید به عنوان شخصی که پیرو بی­چون و چرای گفتار و رفتار شیخ است، باید ملتزم به دستورات وی باشد و امر و نهی­های او را گردن­نهد. با توجه به این­که نحوۀ رفتار و گفتار پیر و مراد در تربیت مرید اهمیت دارد، در این پژوهش به روش تحلیلی-توصیفی و آماری، افعال امر، نهی و نفی کتاب کشف­المحجوب هجویری مورد بررسی قرار گرفته­است. برای اخذ نتیجۀ بهتر، در چهار اثر عرفانی دیگر: کیمیای‌سعادت، رسالۀ قشیریه، طبقات­الصوفیه و دیوان‌حافظ نیز برخی واژگان که مبیّن دیدگاه مثبت و منفی مؤلفان بوده بررسی و با کشف‌المحجوب مقایسه گردیده­است. داده­های پژوهش نشان می­دهد، هجویری در این کتاب روش متعادلی را به­کار گرفته و در اغلب موارد از امر و نهی مستقیم پرهیز کرده­است، به طوری که شمار افعال امر و نهی در این کتاب بسیار اندک است و نسبت به سایر افعال بسامد چندانی ندارد. در مقایسه با سایر کتب نیز، همین ویژگی به مشاهده می­شود و کشف­ المحجوب در برابر کیمیای‌سعادت، که کتابی مبتنی بر بایدها و نبایدهاست، کمتر به این مقوله پرداخته­ است.        

کلید واژه­ ها: کشف­ المحجوب، افعال امر و نهی، افعال متقابل، مثبت­ اندیشی.                                                            

                                                        

1. مقدمه

مهم­ترین رکن جمله که ساختار آن­را از جهت امر و نهی و نفی و خبر روشن می‌کند فعل است. تعلیم و تربیت در عرفان و تصوف از ارکان مهم بوده، رابطۀ مرید و مراد بر همین اصل استوار است. در کتب عرفا و متصوفه دربارۀ شیوه­های سیر و سلوک مطالب فراوانی بیان­گردیده، که حاکی از اوامر و نواهی است . هدف از نگارش این کتب تعلیمی، آموزش روش­های سلوک و تربیت مریدان طبق شریعت اسلام است، به همین جهت، بایدها و نبایدهایی که در دین مطرح است و شامل حلال، حرام، مباح، مکروه، مستحب می­گردد، در تعالیم شیخ جای می­گیرد، امّا نحوۀ انتقال پیام به مخاطب در تأثیر­پذیری او اهمیت دارد. امر و نهی دارای روش­های مختلف مستقیم و غیر مستقیم است که شامل: خطاب مستقیم و مؤکّد به صیغۀ اول­شخص، خطاب غیر موکّد به صیغۀ دوم­شخص، نقل حکایاتی که شامل امریّات و منهیّات است، نقل غیر مستقیم از بزرگان دین و...است. در این پژوهش بر آنیم تا با بررسی افعال کتاب کشف­المحجوب، نسبت افعال امر و نهی را با یکدیگر مقایسه کرده، ببینیم مؤلف این کتاب از نظر تربیتی چه اصولی را مد نظر داشته و بیشتر به چه اموری امر کرده و از چه اموری نهی نموده است. مسلماً بیشترین بسامدها از آن افعالی است که اهمیت بیشتری در نزد هجویری دارند.

1-1. سؤالات تحقیق

پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که هجویری به عنوان یکی از مشایخ تعلیم­دهندۀ صوفیه، که کتابی در بارۀ سیر و سلوک تألیف نموده، به شکل عملی از کدام روش امر و نهی بیشتر بهره گرفته­است و آیا با اصول تربیت مرید آشنا بوده­است یا خیر؟ در این میان، پرسش­های فرعی دیگری نیز مطرح می‌شود که در پایان به آن­ها پاسخ داده می‌شود:

1-بسامد چه نوع افعالی در کتاب کشف­المحجوب بیش از سایر فعل­هاست؟

2-بسامد افعال امر و نهی چه نسبتی با سایر افعال دارد؟

1-2. فرضیّات تحقیق

1. افعالی که مربوط به انجام دادن کارهای واجب و نهی از حرام است بیشتر است.

2. افعال و امر و نهی دارای بسامد بسیار کمتری نسبت به سایر افعال است.

1-3. پیشینۀ تحقیق

در جست­و­جوهای انجام­شده، پژوهشی که شباهت به موضوع این مقاله داشته­باشد دیده نشد. پژوهش­ هایی دربارۀ ساختار فعل و کاربرد افعال گوناگون در متون انجام گرفته­است که بر انواع فعل از نظر ساخت یا پیشوند و پسوند، مرکّب و ساده، معلوم و مجهول و...نظر داشته­اند. تنها یک مقاله یافت شد که منحصراً به جملات امر و نهی ارتباط دارد. «معصومه محمدی» در مقاله­ای با عنوان «بررسی و تحلیل نقش امر و نهی در آثار فارسی عین­القضات همدانی» ضمن برشمردن معانی اصلی و ثانوی امر و نهی، جملات امر و نهی را در آثار فارسی عین­القضات بررسی کرده و برخی افعال امری مثل: باش، گوش دار، بشنو، بدان و برخوان را از جهت این که حاوی چه پیام­ هایی هستند تحلیل نموده و در بخش دو، اغراض ثانوی امر و نهی را بیان­نموده که شامل: توبیخ، تمنّی، تخییر، تعجب و شگفتی ، اهانت و ... است.

1-4. روش تحقیق

برای این تحقیق، تمامی افعال امر و نهی کتاب کشف­المحجوب استخراج شده و پس از جدا سازی افعال امر و نهی، تعداد هر یک با دقت شمارش گردیده­است. در مرحلۀ بعدی، افعال نفی، که از مصدر همان افعال امر و نهی بوده، جداگانه شمارش شده و در برابر افعال عادی قرار داده­شده و تعداد آن­ها و نسبت­ها مقایسه­گردیده­است. به دلیل فراوانی افعال و عدم امکان ذکر نمونه برای همۀ آن­ها، برخی افعال شاخص انتخاب شده و نمونه­ هایی از جملات آن­ها ذکر­گردیده­است و بر اساس نتیجه­ای که از این کار به دست­ آمده، به تحلیل داده­ ها پرداخته شده­است. برای این که نتیجۀ بهتری از این کار حاصل شود، برخی افعال مهم که دارای بسامد بیشتری بوده­اند از کتب دیگر نیز استخراج و مقایسه گردیده­است.

2. بحث و بررسی

2-1. فعل امر و نهی

در کتب بلاغی تعاریف تقریبا یکسانی از امر و نهی شده­است. جلال­الدّین همایی در تعریف امر نوشته است: «امر یعنی فرمودن و آن طلب کاری است، به طریق بزرگی و برتری. به عبارت دیگر، فرمان­دادن بزرگ به کوچک» (همایی، 1340: 148).جملۀ آخر این عبارت، برگرفته از تعاریف کتب پیشین است. رجایی در معالم­البلاغه می‌نویسد: «طلب حصول فعل، بر سبیل استعلا» (رجایی، 1340: 148). تفتازانی نیز در کتاب خود، همین نکتۀ «عن الاستعلاء» را بیان نموده است (1411: 141). جلیل تجلیل نیز دربارۀ نهی می­گوید: «نهی همان طلب است و درخواست، منتها نه درخواست فعل یک چیز، بلکه درخواست ترک آن، در واقع نهی همان امر است، امّا امر وارونه و معکوس. بنابراین، بسیاری از خصوصیات و خواص آن‌را می­پذیرد و از معنی اصلی خود به معانی فرعی کشیده می­شود» (تجلیل، 1370: 27). «نهی در اصل طلب نکردن و تحریم است» (شمیسا، 1373: 128).

     در تعاریف امر و نهی، معمولاً بر برتری گوینده نسبت به مخاطب تأکید می‌شود. با وجود این، می‌توان گفت این امر عمومیّت ندارد. در کتب عرفانی غالباً امر و نهی از سوی پیر با مرید است؛ امّا گاهی هم خطاب به خداوند است که صورت خواهش و تمنّا دارد نه امر و نهی. پس می‌توان افعال امر و نهی را با اغراض متفاوت بررسی کرد.

2-2. رابطۀ مرید و مراد

در دنیای عرفان، میان مرید و مراد رابطۀ شاگرد و معلّمی است . مرید خود را در اختیار تعالیم پیر قرار می‌دهد تا او را در سیر و سلوک خود یاری‌دهد. حال باید دید نقش تربیتی پیر تابع کدام یک از روش‌های رایج است.

     پیر در لغت؛ به معنای شخص سپید‌موی است که سالیان دراز بر او گذشته‌باشد. در فرهنگ‌معین به معنای سالخورده، مسن، مراد، شیخ و مرشد آمده است (معین، 1372: ذیل پیر). در تعبیر صوفیانۀ پیر می­توان چنین گفت: « انسان کامل را گویند که استکمال کرده‌باشد فاء فقر را و آن نهایت ادراک حقایق است؛و...» (گوهرین،1367: 375). در تعریف ساده­تر آن چنین آمده است: «پیر در اصطلاح صوفیان به معنای پیشوا و رهبری است که سالک بی­مدد آن به حق واصل نمی­شود» (رجایی بخارایی، 1364: 88).

شیخ رازی در مرصادالعباد پس از ارائۀ ادلّۀ کافی دربارۀ ضرورت نیاز به پیر و مرشد، در بابی جداگانه به ذکر ویژگی­های شیخ پرداخته­است. وی بیست صفت برای مرتبۀ شیخی برشمرده که به طور مختصر عبارتند از: علم، اعتقاد، عقل، سخاوت، شجاعت، عفّت، علوّهمت، شفقت، حلم، عفو، حسن­خلق، ایثار، کرم، توکّل، تسلیم، رضا به قضا، وقار، سکون، ثبات و هیبت (ر.ک: رازی1392: 139-143).

عطّار نیز در مصیبت نامه دربارۀ لزوم تبعیت از پیر می‌گوید:  

راه دور است و پر آفت ای پسر

راه­رو را مـــی­ببـایـــد راهبــــر

گر تو بی رهبر فرود آیی به راه

گر همه شیـــری فرو افتی به چاه

کور هرگز کی تواند رفت راست

بی عصاکش کور را رفتن خطاست

(عطّار، 1373: 47).

از ویژگی‌های پیر عطّار، این است که امر و نهی نمی‌کند، تنها به راهنمایی سالک می‌پردازد و به پرسش او پاسخ می‌دهد و مرحله به مرحله او را پیش‌می‌برد.

در مرحلۀ سی و پنجم سالک پیش پیامبر (ص) می‌رود و او راهنمایی­اش می‌کند که باید از خود بگذرد :

گفت تا با تو تویی، ره نبودت

عقل عاشق جان آگه نبودت

             (همان: 215).

2-3. اوامر و نواهی در تصوف و عرفان

آموزش و پرورش افکار به اشکال مختلف صورت می‌گیرد. روش‌های رایج تعلیم و تربیت معنوی، تحت شرایط مختلف عبارت است از: امر و نهی مستقیم، امر و نهی غیر مستقیم، با استفاده از ضمایر غایب یا مخاطب، از طریق عملی با نشان دادن رفتار پسندیده، نقل حکایات بزرگان و تشویق به پیروی راه ایشان، نقل حکایات بدکاران و نشان دادن نتیجۀ کار آنان.

2-3-1.نقل حکایات

تعالیم صوفیانه اغلب به صورت غیر مستقیم است. گاهی گوینده به جای امر و نهی، حکایتی تعریف می‌کند و یکی از ویژگی‌های بزرگان را نقل می‌کند: «ایوب -علیه السّلام- در بلا مبلى را دید به صبر به وى بازگشت و از بلا ننالید...» (مستملی بخاری،1363:ج3: 1060).

     شیخ خرقانی کسی را به عنوان مرید نمی‌پذیرفته­است؛ امّا کسانی در خانقاه او ملازم بوده اند که با تمسک به رفتار شیخ، از او تعلیم می‌گرفته اند. از جمله حکایاتی که روش تعلیمی ‌او را نشان می‌دهد این است که پس از هفت روز گرسنگی وی و یارانش، مردی یک‌خروار آرد به عنوان هدیه برای صوفیان می‌آورد. شیخ بدون این که مستقیماً در این مورد نظری دهد می‌گوید: « هر که فکر می‌کند تصوفش درست است، دست دراز‌ کند، من که جرأت‌ ندارم. هیچکس دست نزد تا مرد آن­را باز‌گرداند» (حقیقت،1369: 175). مفهوم این حکایت این است که شیخ، بدون این که نهی‌کند از پذیرش هدیه یا صدقه، موضع خود را نشان می‌دهد و مریدان نیز، متوجّه موقعیّت و شرایط شده، به شیخ اقتدا می‌کنند، گر چه شیخ می‌توانست، هدیه را بازگرداند یا شاگردان را از پذیرش آن منع‌کند.

در گفتار تعلیمی خرقانی، همین روش غیر مستقیم دیده‌می‌شود. برای توصیۀ مریدان به دوری از ظاهر­گرایی و توجه به باطن می‌گوید: « کسانی دیده ام که به تفسیر قرآن مشغول بوده اند، جوانمردان به تفسیر خویش مشغول‌بودند» (شفیعی کدکنی،1384: 220).

    زمانی که محمود ‌غزنوی از وی نصیحتی می‌خواهد، بسیار مختصر به اموری توصیه و از کارهایی نهی‌می‌کند: «گفت ای محمود چار‌چیز را نگه‌دار: پرهیز و نماز به جماعت و سخاوت و شفقت بر خلق» (حقیقت،1369: 92). از این‌نوع گفتار، امر و نهی استنباط نمی‌شود.

2-3-2. امر و نهی غیر مستقیم

گاهی نیز ظاهر سخن به امر و نهی نمی‌ماند؛ امّا باطن آن مفهوم امر و نهی دارد که از آن می­توان به عنوان اغراض ثانوی یاد کرد: «هر کس ملازمت‌کند بر درگاه مولا بعد از ملازمت چه بود جز درگشادن؟ و هرکه صبرکند به خدای بعد از صبر چه بود جز وصول به حق» (عطار، 1905م: 563). غرض عطّار از گفتن این جملات این است که: ملازمت‌کنید بر درگاه مولا تا در گشاده‌گردد و صبر‌کنید برای خدا تا به وصال‌برسید. گاهی نیز فعل امر و نهی به صیغۀ غایب در‌می‌آید که در عربی امر غایب خوانده می‌شود. میبدی در کشف­الاسرار می‌گوید: «باید که صبر معتصم و متمسک خود سازد تا ایمان وى بیفزاید» (1331:ج9: 172).

    آموزش پیر به مرید و کاربرد افعال امر و نهی گاهی جنبۀ توصیه و استحباب دارد و شامل ترک و انجام عملی نمی‌شود، چنان‌که سهروردی در عوارف‌المعارف می‌گوید: «از نفس خویش خواه تا از گنجینۀ صبرخود به تو بخشد تا به شکیبایى، زمان توانگرى فرارسد» (سهروردی،1374: 252).

    گاهی در قالب نصیحت به خود بیان می‌شود: «نفس را گفتم ای نفس، یا صبر‌کن یا هلاک شو. از آن است که صبر حبس است نفس را از جزع» (مستملی بخاری،1363 ج3: 1235).

2-3-3. راهکار عملی

روش‌های عملی را نیز باید از جمله تعالیم غیر­مستقیم بدانیم. حکایتی که مولوی در مثنوی دربارۀ نفی منیّت آورده از این نوع است. حکایت چنین است که پیر در برابر «منم»گفتن مرید، عکس‌العمل مستقیم نشان‌نمی‌دهد ولی با راه­ندادن، او را متوجه می‌کند که باید «خود» را به حساب‌نیاورد:

گفت اکنون چون منی ای من درآ

       نیست گنجایی دومن در یک‌سرا

                                                                                                 (مولوی،1370 :125).

مولوی نیز با نقل این حکایت، همین مطلب را آموزش می‌دهد. بسیاری دیگر از حکایات مثنوی نیز دربردارندۀ همین روش آموزش غیر مستقیم است. حکایت شیخ ‌خرقانی با پسرش برای نشان دادن آفت پرگویی نیز یکی از همین روش‌های عملی است (ر.ک:حقیقت، 1369: 77).

    از دیگر شیوه‌های  امر و نهی غیر مستقیم می‌توان به این موارد از نوشته‌های عرفا اشارهکرد:

2-3-4. مخیّر کردن بین دو چیز

برخی با توجه به آیۀ شریفۀ «لَا یُکَلِّفُ اللهُ نَفساً اِلّا وُسعَهَا» (بقره/ 286)، سالک را مخیّر کرده اند بین دو امری که بر آن توانایی دارد: «همۀ چیزها اندر رضاست اگر توانى راضی باش و الّا صبر کن» (قشیری، 1385 :300).

    ابراهیم‌ادهم بر پاک‌بودن غذا تأکید دارد؛ امّا روزه‌داری دایم را توصیه نمی‌کند: « قوت خویش پاک‌دار... بر تو نیست که هر‌شب قیام‌کنی و همه ایّام روزه داری. خواهی شب بیداردار خواهی نی و خواهی روزه‌دار و خواهی نی» (انصاری،1377: 3 ).

«معاویه (رض). همى‏گوید: «اندر خشم صبرکنید تا بیشتر فرصت‌ یابید و چون فرصت‌ یابید و توانا شدید عفو‌کنید» (غزالی،1383: ج2: 122). «ممکن ‌نیست از شهوت دنیا صبر‌کردن الّا به رنج» (همان : ج1: 526).

2-3-5. همراه با تأکید

امر و نهی‌های قاطعانه نیز در تعالیم عرفا و متصوفه وجود دارد که اغلبِ آن­ها به صیغۀ غایب و غیر مستقیم به کار رفته است، گر چه با فعل تأکیدی «باید» و «نباید» همراه است. هجویری با توصیه بر سخن نگفتن با خلق، می‌گوید: «باید که با هیچکس سخن نگوید مگر با شیخ که واقعه بر رأی او عرضه دارد به قدر ضرورت باقی « من صمت نجا» برخواند و به غیر ذکر زبان نجنباند» (هجویری، 284 ). امّا برای آن هم محدودیت قائل است و می‌گوید: «در حضرت شیخ تا سخنی نپرسند نگوید» ( همان، 263 ). کاشانی نیز به همین شکل از سخن گفتن بسیار نهی می‌کند: «جز حالی که بر او پوشیده­باشد از اموال خود استکشاف آن نکند و در چیزی که نه مقام وی بود و نه حال او سخن نگوید، چه در آن زیادت فایده­ای نبود، بلکه ضرر متوقع باشد» ( کاشانی،1389: 383 ). «ابوسعید می‌گوید از آنان بخواه چیزی مخورند مگر آن که دیگری را در آن با خود شریک کنند» ( گراهام، 1384: 246). «اگر خوابش غلبه کرد با تجدید وضو یا خواندن اوراد، آن را بزداید و اگر ناگهان خوابش برد وقتی بیدار شد تجدید وضو کند» ( کاشانی، 1389: 320 ). 

2-4. مقایسۀ آماری برخی کلمات مبیّن اندیشۀ مثبت یا منفی عرفا

2-4-1. حلال، حرام، مباح

امر و نهی نزد عرفا، مربوط به بازداشتن از امری یا تشویق به انجام دادن امری ‌است که در دین‌اسلام دارای درجات متفاوت ‌است.  در یک تقسیم­بندی کلی، سه نوع عمل در آیین اسلام وجود دارد که عبارت ‌است از: حرام، حلال، مباح. البته اگر در یک دیدگاه مبسوط­تر می‌توان مکروه و مستحب را نیز به آن افزود، امّا با توجه به محدودیت این پژوهش، تنها به همان سه مورد اصلی اکتفا گردیده و بسامد آماری این واژگان در کتاب  کشف‌المحجوب و پنج کتاب دیگر شامل: کیمیای‌سعادت، طبقات‌الصوفیه و دیوان‌حافظ، بررسی شده تا در این میان، دیدگاه هجویری نسبت به سایر عرفا مشخص گردد. نتایج این آمار در جدول( 3-1).  آمده است. مطالب مطرح شده در این باب، مربوط به مباحث فقهی ‌است:

«نکاح مباحست بر مردان و زنان و فریضه بر آنکه از حرام نتواندپرهیزید» (هجویری،1375 :471). فقها می‌گویند که این علم فقه ‌است که حلال از حرام بدین جدا شود» (غزالی،1383: ج1: 131). «کبر و حسد حرام ‌است و ربا حرام‌ است و... (همان: 134). «از خوی‌های دنی دور باشید همچنان‌که از حرام» (قشیری،1385 :76). «هیچ چیز نخوریم، مگر دانیم که از حلال ‌است» (انصاری،1386 :15). تنها در دیوان‌حافظ ‌است که بحث حلال و حرام به گونه­ای دیگر مطرح می‌شود:

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام          

اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم

 (حافظ،1385 :447).

    داده‌های جدول(1) نشان می‌دهد که هجویری، کمتر از واژه‌های منفی، مانند حرام استفاده کرده و مجموع واژه‌های «مباح و حلال» بیش از واژۀ «حرام» است؛ امّا در مابقی کتاب‌ها بسامد مجموع واژه‌های «حلال و مباح» کمتر از واژۀ «حرام» است. فاصلۀ این واژه‌ها زیاد نیست و دیدگاه متعادل هجویری را نشان می‌دهد. در این میان بیشترین تأکید بر فعل حرام در دیوان حافظ به کار رفته است، که گر چه بسامد این کلمه در تمام دیوان بسیار کم ‌است، ولی بسامد آن نسبت به دو واژۀ دیگر بیشتر ‌است که دلیل آن نیز با توجه به شناختی که از حافظ داریم، نهی از امر حرام نیست؛ بلکه دیدگاه انتقادی وی را نسبت به عملکرد حکّام و ایجاد خفقان بیان می‌کند. پس از آن بیشترین بسامد «حرام» به ترتیب در طبقات‌الصوفیه، کیمیای‌سعادت و رسالۀ قشیریه دیده می‌شود که همگی مشحون از تعالیم عارفانه و صوفیانه ‌است.

جدول1. مقایسۀ واژه‌های حلال، حرام و مباح در پنج اثر

واژۀ

کشف‌المحجوب

بسامد

کیمیای‌سعادت

بسامد

رسالۀقشیریّه

بسامد

دیوان‌حافظ

بسامد

طبقات‌الصوفیه

بسامد

حرام

 

33

47%

391

8/58%

35

7/50%

7

6/63%

13

9/61%

حلال

28

40%

177

6/26%

27

39%

3

2/27%

6

5/28%

 مباح

9

8/12%

96

4/14%

7

10%

1

9%

2

5/9%

 

2-4-2.  امر ، نهی

مقایسۀ دیگری درباب کاربرد واژه‌های «امر و نهی» که در جدول (2-2) مذکور‌است، نشان می‌دهد؛ غیر از دیوان‌حافظ که تنها یک­بار واژۀ امر را به کار برده و «نهی» نیز در اشعارش دیده نمی‌شود، هجویری بالاترین بسامد کاربرد این واژه را در برابر کاربرد «نهی» دارد. انصاری نیز با اختلافی اندک، شبیه هجویری ‌است؛ ولی بسامد کاربرد «نهی» در کیمیای‌سعادت بسیار بالاتر از «امر» است. قشیری این دو واژه را تقریباً به طور مساوی به کار برده است؛ گرچه بسامد «نهی» کمی بالاتر ‌است. این مقایسه نشان می‌دهد غزّالی در کیمیای‌سعادت، زبانی خشن‌تر دارد و بر منهیّات بیش از امریّات توجه کرده است؛ امّا هجویری زبان نرم­تری داشته و بسامد منهیّات در نوشتۀ وی، به یک­چهارم امریّات تقلیل یافته است.

    «بدان که داغ نیز عادت‌است گروهى را، و لیکن کردن آن از توکّل بیفکند، بلکه از آن خود نهى‏ آمده است و از افسون نهى‏ نیست» (غزالی،1383: ج2: 563). «بدان که امر معروف و نهى منکر واجب‌است» (همان: ج1: 499). «امروز چند هفت یک قرآن بخواندیم، و ندانند که این قرآن نامه‏اى‌است که به خلق نوشته‏اند، اندر وى امر و نهى و وعد و وعید و مثل و وعظ و تذکیر و تخویف و انذار ‌است» (همان ج2: 303). «کرامات آن باشد که کسى همه امرگردد، یعنى همگى وى طوع و فرمان‌شود که بر وى حرام ‌نرود، و این اعتماد را شاید» (همان، ج2: 310).

جدول 2. مقایسۀ واژه‌های امر و نهی در پنج اثر

واژۀ

کشف‌المحجوب

بسامد

کیمیای‌سعادت

بسامد

رسالۀقشیریه

بسامد

دیوان‌حافظ

بسامد

طبقات‌الصوفیه

بسامد

امر

44

80%

34

35%

11

8/45%

1

100%

9

75%

نهی

 11

20%

63

9/64%

13

54%

 -

-

3

25%

 

 

 2-5. انواع فعل امر و نهی و نفی در کشف‌المحجوب

کتاب کشف‌المحجوب حاوی مطالب طبقه‌بندی شده­ای ‌است که هدف کلّی آن، آموزش طیّ طریق عرفان‌ است و به طور مبسوط به کشف حجاب‌های مختلف در این راه می‌پردازد. در این‌کتاب، بخش‌هایی از زندگی بزرگان عرفان و تصوّف و سیره و گفتار و رفتارشان نمایانده شده و فرقه‌های مختلف نیز معرفی شده و روش‌های آن‌ها  در طی طریق بررسی گردیده است . هجویری نیز دارای نظریاتی هست که در کنار شرح حال بزرگان و نقل قول‌های فراوان از پیامبر (ص)، صحابه و عرفا، بیان نموده است. برای شناخت روش تعلیمی هجویری بررسی زبان به کار برده شده در خطاب‌های مستقیم و غیر مستقیم اهمیّت دارد. بنابراین، در این بخش ضمن نشان­دادن نمونه‌هایی از جملات امری و نهی و توصیه‌های مستقیم و غیر مستقیم در کتاب کشف‌المحجوب بسامد افعال را نیز بررسی کردیم که در جدول‌هایی نشان داده می‌شود. مقایسۀ بسامد امر و نهی در این کتاب می‌تواند معرف نوع نگاه هجویری به این دو مقوله باشد.

از ویژگی‌های نثر کشف‌المحجوب ایجاز ‌است که شامل جمله­های کوتاه با بسامد بالای فعل ‌است. در موارد اندکی جمله­های طولانی نیز دیده می­شود که در آن یک فعل به کرات تکرار شده؛ یا در جمله فعل با قرینه یا بدون قرینه حذف شده است. مثلاً، در شاهد مثال‌های ذیل تقریباً یک بند فقط با یک ‌فعل به کار رفته است: « و طلب جاه و ریاست و تکّبر را عزّ و علم و ریای خلق را خشیت و نهان­داشتن کینه اندر دل حلم و مجادله را مناظره و محاربت و سفاهت را عظمت و نفاق را زهد و... » (ص12).

تکرار یک فعل: «مقهور نبینند قاهر ببینند؛ مفعول نبینند فاعل ببینند؛ مخلوق نبینند خالق ببینند» (ص141).

 تکرار فعل­«اند» دریک بند: «جمله متصوّفه دوازده گروه­انـد، از آن دو مردودان­اند و ده از آن قبول­اند آن‌چه مقبول­اند...» (ص200).

با توجه به این­که کتاب کشف‌المحجوب، عرفانی و تعلیمی‌است، تکرار فعل دلیل بر تأکید بر مطلبی و یا کلمه­ای است. فعل‌های ‌استن، بودن، شدن، باشیدن، گفتن، کردن، بالاترین بسامد را در بین فعل­ها در کتاب دارند.

2-5-1.امر

بر طبق آمار انجام شده که در جدول( 3).  نشان داده ایم، حدود 84 درصد از افعال خطابی کشف‌المحجوب، امری ‌است. در مقیاس کلی با در نظر گرفتن افعال استخراج شده، 7/3 درصد مربوط به افعال امر و نهی بوده است که در صورت استخراج تمام افعال، این آمار بسیار پایین تر خواهد ‌بود.

    امر در کشف‌المحجوب گاه قاطعانه و خطابی‌است؛ امّا همیشه خطاب به شخص خاص نیست و می‌تواند خطاب با تمام درویشان و سالکان باشد: «خداوند را تعالى باش و اگرنه خود مباش» (ص135). «مرا گفت یا ابراهیم چند مردمان را طلبی برو خود را طلب» (ص262). خطاب امر گاهی از سوی غیب می‌آید: «بگو یا جنید مرو را که دروغ می‌گویی» (ص163). «هاتفى آواز داد که نرم‏تر خوان‏ که چهارتن از پریان از هیبت این آیت بمرده‏اند» (ص510).

    برخی جملات امری کشف‌المحجوب، حتّی زمانی که به صیغۀ سوم شخص به کار می‌رود، از گونۀ توصیۀ کلی ‌است و خطاب به شخص معیّنی نیست. در مواردی هم فعل امر برای تحذیر به کار می‌رود، مانند فعل «بدان» که در مفهوم «آگاهی» و«هشیاری» به‌کار ‌رفته و بنای آن بر انجام کاری نیست: «بدان­که هر یکى را ازیشان در سماع مرتبتى ‌است» (ص530). «بدان­که همۀ عالم از لطیفۀ تحقیق خداوندى محجوب‏اند بجز اولیاى خداى ‌-تعالى-» (ص6).

    افعال امر گاهی در حکایات آمده و ارتباطی به امر کردن مؤلف ندارد: «اول خاطر، مرا گفت دینار بده و خاطر دیگر گفت قراضه بده؛ من قراضه دادم» (ص410).

    همان­گونه که مشاهده می­شود، در این جمله با این که دو فعل امر به کار رفته، قصد هجویری امر­کردن مستقیم نیست؛ بلکه نتیجۀ مبتنی بر امر کلی‌ است نسبت به صدقه­دادن به درویش. «حقّا پیغامبر گفت نیک نگاه کن‏ یا حارثه تا پیوسته شدم تا بهشت را مى‏بینم و دوزخ و عرش را گفت «عَرفتَ فالزِم قالَها ثلاثا» شناختى یا حارثه ملازمت کن» (ص39). «از عبد اللّه رض- مى‏آید کى وى را پسرى آمد هرگاه که بخُردکى از مادر طعام خواستى مادر گفتى از خداى خواه» (ص470). «بگو یا جنید مرو را که دروغ می‌گویی که اگر تو بنده بودی از امر وی بیرون نیامدی» (ص163). اگر خواهى تا بادیه را با مشقّت وى چون کرخ بغداد بینى با عجایب آن، بیا و بنگر اینک بادیه اندر حقّ من....» (ص492). «فرستاد که ازین دعاوى تا چند، بیا تا چهل روز بنشینیم هیچ‏چیز نخوریم، وى گفت نباید؛ بیا تا روزى سه بار چیزى بخوریم» (ص492). «بران‌سنگ نبشته کى مرا بگردان و بخوان.‏ گفتا بگردانیدمش و دیدم که برآن نبشته ‌بود کى اَنتَ لا َتعمَلُ بِمَا تَعلَمُ فکَیفَ تَطلُبُ مَا لَا تَعلَمُ. تو به علم خود عمل‌مى‏نیارى، محال‌باشد که نادانسته را طلب‌کنى‏» (ص12).

2-5-2. نهی

نهی در کشف‌المحجوب بیشتر در خطاب به اول­شخص به­کار ‌رفته، ولی خطاب کلی به همگان دارد و کمتر به صیغۀ جمع به­کار می‌رود. همان­گونه که ذکر شد، آمار افعال نهی بسیار کم است و به چند فعل محدود می‌گردد. اغلب افعال نهی نیز کاملا منطبق بر نهی از امری نبوده، گاه خطاب به خداوند با صیغۀ دعایی و یا از طریق خواهش و بیان محبت ‌است. چنان‌که در این جمله: «مرا گفت یا ابراهیم رنجه‏دل مشو» (ص280). خطاب امر برای دلجویی است نه انجام دادن کاری.

    نشانه­های نهی به­کار رفته در نثر هجویری عبارتند: از: «مَـ» ، «مه»، «نـَ»، ـ«نه»، «نا» و «نی». «آن از ایشان مبینید» (40). «بر مواقف تهمت مه ایستید» (277). «به ترّهات صوفیان مشغول مشو» (ص244). «اندر سماع صوفیان کى کنند منکر مشو» (ص537).

    گاهی فعل همراه با «باید» و «نباید» تأکید می‌شود: «جنید گفت ترا به بازار باید ‌شد» (ص445). «پس باید مسافر را تا پیوسته حافظ سنّت باشد» (ص449). «باز گفت جهود گفت ترا چهل شبانروز نماز نباید کرد و کرد حقّ و اعمال خیر و نیّت نیکو نباید‌کردید تا من حیلت کنم و مراد تو برآید» (ص154). گاهی نهی مستقیم صورت ‌نمی‌گیرد. نهی غیر مستقیم گاه به صورت غایب ‌است و گاه نیز صیغۀ مخاطب بوده، ولی به جای فعل اول‌شخص‌ مفرد و سوم‌شخص ‌جمع، صیغۀ دوم‌شخص به­کار ‌می‌رود: «دیگر آنک ترا مى‏ببایدکرد و بر تو فریضه ‌است ضایع ‌نکنى‏ تا در دنیا و آخرت موفّق باشى مراد ازین، آنست کى اندر قسمت تکلّف نکنى» (ص193). «نرم‏نرم نرود»(ص456). «شرط آداب سماع آن‌است که تا نیاید نکنی» (ص544). «دنیاداری نرود» (ص455). «جز به متابعت آن نرود» (ص89).

    هدف از نهی غیر مستقیم، بیان راه و رسم سلوک و باید‌ها و نبایدهای آن ‌است؛ تا سالک خود انتخاب‌کند که انجام دهد یا ندهد: «هیچ‌کار نیاید تا به بازار بیرون‌نشوى‏ و از هر که بینى سؤال‌نکنى تا قیمت خود بدانى» (ص467).

2-5-3. افعال نفی

برای مشخص‌شدن رویکرد زبان‌ معنوی ‌هجویری، بسامد افعال نفی و مثبت نیز بررسی شده است. افعال نفی با نشانه‌هایی همچون: «نـ» «نی»«نه»«مه»«نا» به­کار می‌روند. در این­جا برخی افعال نفی را از مصادر مختلف بررسی‌می‌کنیم.

برخی افعال نفی در مفهوم فعل دیگری به­کار رفته اند. از آن جمله فعل از مصدر «باشیدن» است که غالباً به جای «نیست» به کارمی‌رود: «اندر مکان و جهت نیست‏ و ذاتش موجب آفت نیست.‏ از خلقش کسى مانند نیست‏ وى را زن و فرزند نیست‏» (ص14). «صحّت‌ حال جز به صحّت ‌علم نباشد و صحّت‌ علم صحّت ‌حال نباشد یعنى عارف نباشد که به حقّ عالم نباشد» (ص342). «روزگارش از تصرّف ظنون منزّه گردد تا حضورش را ذهاب نباشد» (ص38). «زیراک آنک غیبت بدو صورت‌گیرد، او حاضرنباشد» (ص38). «به هیچ علم درست ناید» (ص23). «بر من هیچ چیز سخت­تر از علم و متابعت آن نیامد» (ص28). «این­جا از این عبارات نی عدم عین خواهند» (ص41).

    افعال منفی گاه با پیشوند نفی«نه» به کار رفته است که بسامد آن در این کتاب فراوان‌است. بسامد حرف نفی «نه» 412 مورد ‌است که غالباً پیش از فعل مثبت آمده است. حدود 43 فعل به این ترتیب منفی شده اند و بسامد حرف«نه» در مفهوم «نیست» 379 مورد ‌است.

    «عزّ دنیا طلبد نه عالم بود» (ص14). «نه از آن او باشد» (ص28). «عبارتش، جز وجد نه و نظرش، بجز مشاهدت نه» (ص142). «آن­که می‌نه­بیند به نابینایی محجوب نیاید» (ص41). «رَأَیتُ اللهَ فِیهِ؛ هیچ چیزی ندیدم که نه حق را اندر آن بدیدم» (ص111). «نه در جای آن کار بستند» (ص73).

گاهی افعال دو جزئی بوده، با افعال کمکی به­کار می‌روند . افعالی مانند: دانستن و توانستن در این گروه قرار

می‌گیرند. «چنان‌که از هیچ‌سنگ آیینه نتوان‌کرد» (ص8). «روباه‌ لنگ چندان که بایست بخورد» (ص292). «اگر خواهد که نشناسد نتواند که نشناسد» (ص349). «از آن باز نتواند داشت» (ص463). «هرگز علّت و سبب بى‏عنایت مسبّب راه نتواند نمود» (ص345). «این­جا جز به فرمان پیر جامه به قوّال ندهند و اگر پیر خواهد که به قوّال ندهد بر وى جرح نباشد» (544). «بجز حدیث دوست را اندر دل وى جاى نماند» (ص392). «چیزى کى بخشیدى، هرگز به دست کس ندادى‏ بر زمین بنهادى تا برداشتندى» (ص408). «با هشام گفت یا امیرالمؤمنین ترا به حجر راه‌ندادند» (ص510).

جدول 3.افعال امر، نهی و متقابل در کشف‌المحجوب

مصدر فعل

فعل امر

بسامد

فعل نهی

بسامد

فعل نفی

بسامد

فعل مثبت

بسامد

کل افعال

بودن

13

8/92%

1

7%

88

2/2/%

4084

8/97%

4186

شدن

5

100%

-

-

61

3/8%

676

7/91%

742

کردن

111

5/72%

42

5/26%

21

4/5%

372

6/94%

546

آمدن

4

100%

-

-

92

7/27%

297

3/73%

393

داشتن

13

100%

-

-

-

-

277

100%

290

دیدن

-

-

2

100%÷

59

5/74%

182

5/75%

243

بایستن

1

100%

-

-

25

6/19%

183

4/88%

209

دانستن

56

100%

-

-

25

7/3%

119

 

6/82%

170

دادن

29

6/96%

1

3/3%

7

6/8%

75

4/91%

112

خواستن

8

80%

2

20%

16

6%

85

 

84%

 

111

خواندن

5

100%

-

-

5

1/4%

94

9/94%

104

توانستن

-

-

-

-

64

7/72%

24

2/27%

88

برخاستن

2

100%

-

-

-

-

55

100%

57

رفتن

12

100%

-

-

6

20%

24

80%

42

گفتن

2

50%

2

50%

26

 

 

 

30

شنیدن

1

100%

-

-

3

3/14%

18

7/85%

22

ماندن

1

100%

-

-

-

-

16

100%

16

ترسیدن

2

100%

-

-

3

25%

9

75%

14

افکندن

2

100%

-

-

3

100%

-

-

5

بسامد افعال درمقیاس تقابل

276

8/83%

53

16%

511

7%

6614

 8/92%

7454

بسامد افعال درمقیاس کلی

276

3%

53

1%

511

7%

6614

89%

 















2-6. مقایسۀ افعال متقابل  امر و نهی در پنج اثر عرفانی

پس ازمشخص­شدن بسامد افعال در کشف‌المحجوب، برای این­که دیدگاه هجویری نسبت به سایر عرفا نیز مشخص شود، بسامد برخی افعال را در این پنج کتاب بررسی کرده­ایم. نتایج به دست آمده در جدول(4). مذکور‌است. نمونه‌هایی از جملات امر و نهی را در این جا می‌بینیم:

مکن

«خدایا ما را به خشم خود مکش، و به عذاب خود هلاک مکن‏، و پیش از فرا رسیدن آن از ما درگذر» (غزالی،ج1: 262). «جعفر بن محمد رض- گوید: "چون با برادران بر خوان نشینى شتاب مکن‏، تا مدتى دراز بکشد، که آن مقدار از جملۀ عمر حساب نباشد"» (غزالی،1383: ج1: 290).

باید

«چون به سبب درویش، وی را هم طهارت حاصل‌شد و هم نجات‌ یافت، پس باید که از وی منّت ‌دارد. (غزالی، :ج1: 199). «باید که هفت وظیفه نگاه دارد» (غزالی،1383 :ج1: 195). «کتاب باید و پیغامبر و پیغام که حجت به این ‌است بر خلق» (انصاری،1386 : 123). «شبی خواست که ما را کسی باید که چیزی برخواند» (همان:118). «هر که با صوفیان صحبت کند باید که وی را نفس نبود» (همان: 94).

در ره او چـو قلم گر به سـرم باید رفت

با دل زخـــم‌کـش و دیــدۀ گریــان بروم

(حافظ،1385 :390).

               نازها زان نرگش مستانه اش باید کشید              این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

                                                                                      (همان: 380)

زیر شمشیرغمـــش رقص‌کنان باید‌رفت

کان­که شـــد کشتۀ او نیک­سرانجام افتاد

(همان:251).

نباید

«از آنچه نقض عادات بود، بدان مشغول نباید بود» (قشیری، 1385: 732). «الهی همچو بید می‌لرزم که نبایدکه به هیچ نیرزم» (انصاری، 1386:137). «شیخ الاسلام گفت آن نه آنید که دعا نبایدکرد و ورد نبایدخواند که من هر شبانروزی ورد خود می‌بخوانم و دعوات» (انصاری،1386 : 66). «نداند که دامن سوخته را نباید گفت و مطمئن را بنه‌واید گفت» (همان : 23).

جدول4.مقایسه افعال متقابل در پنج اثر

فعل

کشف‌المحجوب

بسامد

کیمیای‌سعادت

بسامد

رسالۀقشیریه

بسامد

دیوان‌حافظ

بسامد

طبقات‌الصوفیه

بسامد

مکن

 

15

9/11%

45

3/80%

28

22%

77

9/31%

7

9/12%

کن

111

1/88%

11

6/19%

99

9/77%

164

68%

47

87%

باید[3]

183

9/87%

98

5/91%

79

9/84

15

100%

62

5/80%

نباید

25

12%

9

5/8%

14

15%

-

 

15

5/19%

کل افعال

334

-

163

-

220

-

256

-

131

-

افعال نهی

40

9/11%

54

33%

42

19%

77

30%

22

7/16%

    این جدول مقایسه ای نشان‌می‌دهد در میان دو گروه فعل ‌متقابل: کن، مکن- باید، نباید- بیشترین‌آمار فعل نهی، مربوط به کیمیای ‌سعادت بوده و کمترین بسامد در کشف‌المحجوب دیده می‌شود. بسامد فعل نهی«مکن» نشان می‌دهد، تقابل کاملی میان کشف‌المحجوب و کیمیای ‌سعادت وجود دارد؛ ولی در سایر کتب، این فعل دارای آمار پایینی ‌است. فعل نهی«نباید»در همۀ آثار، دارای بسامد پایین‌تری نسبت به «باید»‌است؛ با وجود این، بسامد این فعل در کیمیای ‌سعادت بیشتر ‌است و نشان از خشونت‌ کلام غزالی دارد که تساهل و تسامح روانداشته و در امر و نهی جدیت دارد.

3. نتیجه‌گیری

در این پژوهش، تمام  افعال امر و نهی از کتاب کشف‌المحجوب هجویری، استخراج و بسامد آن­ها مشخص‌گردید. داده‌های این پژوهش نشان می‌دهد هجویری دارای دیدگاه متعادلی بوده و در آموزش‌های خود، مخاطب را در نظر گرفته و برای تأثیر گذاری بیشتر تعالیم عرفانی، از امر و نهی مستقیم در حد امکان احتراز کرده است. به طوری که در تمام کتاب، تنها چند فعل امر و نهی محدود با بسامد اندک وجود دارد. تنها 17 فعل امر مستقم با بسامد 276 و 6 فعل نهی مستقیم با بسامد 53 در این کتاب یافت‌شد، که نسبت به آمار کلی افعال بسیار اندک ‌است و بقیۀ افعال به صورت امر و نهی غیر مستقیم کاربرد داشته است. در بررسی دیگری برای فهم اندیشۀ مثبت یا منفی نگری هجویری، بسامد افعال متقابل بررسی‌گردید. این مقایسه میان 19 فعل در تمام صیغه‌های ماضی و مضارع، انجام گردید و مشخص شد نزدیک به 93 درصد افعال مثبت بوده، تنها 7 درصد فعل نفی در این کتاب وجود دارد. در مقایسه با سایر کتب عرفانی مشخص‌کردیم زبان‌ تعلیمی ‌هجویری، نرم­تر از سایرین ‌است و بسامد امر و نهی در آثار وی بسیار پایین­تر ‌است. وی واژۀ «حرام» را تقریبا مساوی با «حلال» و «مباح» به کاربرده و واژۀ «امر» نیز در کلام وی بسیار بیشتر از«نهی» به کار رفته است که در مقابل او غزالی با دیدی جدی‌تر و زبانی خشن قراردارد که بسامد کاربرد «نهی» در اثرش بیشتر به چشم می‌خورد. افعال مهمی‌که در این پژوهش دارای بسامد بیشتری بودند، افعالی کمکی ‌است که بر انجام‌دادن فعل دلالت‌ می‌کند که امر و نهی آن به صورت «کن، مکن» و «باید، نباید» دیده­می‌شد. همچنین افعال ربطی «بودن» و «شدن» دارای بیشترین بسامد هستند، به دلیل این که در اغلب جملات فارسی این دو فعل در زمان­های مختلف کاربرد دارند. در افعال اصلی، بیشترین بسامد فعل امر مربوط به فعل «دانستن » ‌است که به صورت «بدان» و «بدان‌که» به­کار رفته است و جنبۀ امر خطابی ندارد و منظور گوینده هشدار و آگاهی ‌است، نه حکم دادن. با توجه به موارد مذکور، در نگاهی کلی، سبک زبانی کشف‌المحجوب مبتنی بر مثبت­نگری ‌است و مؤلف بنا را بر امر و نهی غیر مستقیم و راهکارهای عملی گذاشته است.

 

 

 


 

منابع

انصاری، خواجه عبدالله(1386)، طبقات‌الصوفیه، مقدمۀ محمّدسرور مولایی، تهران: توس.

تجلیل، جلیل(1370)، معانی و بیان، چ5، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

تفتازانی، سعدالدین‌بن‌مسعودبن‌عمر(1411)، مختصرالمعانی، قم: دارالفکر.

حافظ، شمس‌الدین‌محمد (1385)، دیوان اشعار، بر اساس تصحیح غنی و قزوینی، چ5، تهران: زوار.

حقیقت، عبدالرفیع (1369)، نورالعلوم خرقانی، چ3، تهران: کتابخانۀ بهجت.

رجایی، محمدخلیل (1340)، معالم‌البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع، شیراز: دانشگاه شیراز

رجایی بخارایی، احمدعلی (1364)، «فرهنگ اشعار حافظ»، تهران: انتشارات علمی.

رازی، نجم­الدین (1392)، مرصاد العباد، تصحیح محمد امین ریاحی، تهران: علمی و فرهنگی.

سهروردی، شهاب‌الدین (1374)، عوارف‌المعارف،ترجمۀ ابومنصور بن عبدالمومن اصفهانی، به اهتمام قاسم انصاری، تهران: علمی و فرهنگی.

شفیعی کدکنی، محمدرضا (1384)، نوشتۀ بردریا، تهران: سخن.

شمیسا، سیروس (1373)، معانی، تهران: میترا.

عطار، فریدالدین (1905م)، تذکره الاولیا، تصحیح نیکلسون، لیدن: مطبعۀ لیدن.

............................. (1373)، مصیبت‌نامه، به اهتمام و تصحیح نورانی وصال، چ4، تهران، زوار.

غزالی، محمد (1383)، کیمیای‌سعادت، تهران: علمی و فرهنگی.

قشیری، ابوالقاسم (1385)، رسالۀقشیریه، ترجمۀ ابوعلی حسن بن عثمانی، چ4، تهران: علمی و فرهنگی

کاشانی، محمود بن علی (1389)، مصباح­الهدایه، تصحیح جلاال­الدین همایی، تهران: زوار.

گوهرین، صادق (1367)، « شرح اصطلاحات تصوف»، تهران: انتشارات زوّار.

گراهام، تری (1364)، مقالۀ ابوسعید ابوالخیر و  مکتب خراسان، از کتاب میراث تصوف، ویراستۀ

لئونارد لویزن، ترجمۀ مجدالدین کیوانی، تهران: نشر مرکز.

مستملی بخاری، اسماعیل (1363)، شرح تعرف، تهران: اساطیر.

معین، محمد (1372)، فرهنگ معین، تهران: امیر کبیر.

مولوی، جلال­الدین محمد (1370)، مثنوی معنوی، تهران: اساطیر.

میبدی، رشید­الدین (1331)، کشف­الاسرار و عده­الابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: دانشگاه تهران.

هجویری، علی بن عثمان (1375)، کشف‌المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، چ4، تهران: طهوری.

همایی، جلال­الدین (1340)، یادداشت‌های علامه جلال‌الدین همایی دربارۀ معانی و بیان به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران: مؤسّسۀ نشر هما.


 

 

 



[1] دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری

[2] دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگه حکیم سبزواری

[3]بسامد باید و نباید در کیمیای‌سعادت فقط از 200 صفحه استخراج شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد